معدن جواهرات یا سنگ
به تبعیت از خود استاد که برای مفاهیم و درسهای مختلف از تمثیلها و داستانها استفاده میکند باز هم برای شرح وضعیت امروز مثالهایی میزنم.
داستانی که این روزها در بارهٔ استاد مطرح است این است که بعضی میگویند استاد معدن جواهرات است و برای اثبات نظر خود تجربهها، دیدهها، دریافتها، شنیدهها و مستندات و شواهد فراوان دارند. بعضی از آنها جواهراتی در کیفها و جیبها و خانه هایشان دارند و میگویند آن را از آن معدن برداشت کردهاند. عدهای میگویند معدن جواهراتی در کار نیست بلکه آن فقط یک معدن سنگ معمولی است و هیچ چیز خاصی هم ندارد. چند نفر هم که در همهٔ این دنیا به بدبینیهای جنون آمیز و چشم گل آلود و معیوب معروف اند میگویند او حتی معدن سنگ هم نیست بلکه یک معدن سنگهای اورانیوم است، به آن نزدیک نشوید چون تشعشعات رادیواکتیو آن ممکن است همهٔ شما را بکشد. آنجا یک جای بسیار خطرناک است. از آنجا دوری کنید. آنجا همهٔ شما می میرید. بعد که به آنها جواهرات مختلف، الماسها و مرواریدها، زمردها و یاقوتهای بسیار گرانبها و کم یاب را نشان میدهی می گویند اینها همه دروغ است. شما توهم زده شدهاید، شما فریب خوردهاید. بعد جواهرات را در دست میگیریم آن را با دقیق ترین و قویترین سنگ محکها محک میزنیم و میبینیم بله اینها همه جواهرات ناب و تمام عیار است، اما آنها درِ گوش خود را میگیرند و فقط داد میزنند اینها همه دروغ است. بعد از مدتی وقتی اینها میبینند که انکار این همه جواهرات و این درختی که میوههای آن، قیمتی ترین و بزرگترین جواهرات این دنیاست، کاری بسیار مسخره و متناقض است، میگویند قبول داریم که آنجا معدن جواهرات است و آن درخت هم استثنایی است و میوههایش جواهرات است اما باور کنید که در درون این جواهرات، تشعشعات مخرب وجود دارد. این درخت جواهرات میخواهد شما را به خود جذب کند و از شما سوء استفاده کند، میگوییم او که خودش بزرگترین و با عظمت ترین سرمایهها را در اختیار دارد یکی از میوههای آن از هزار سال زحمت شخصی مثل من بسیار پربها تر است. و وقتی میگوید و پاسخهای روشن و محکم را میشنود دست آخر داد و فریاد راه میاندازد، فحاشی میکند، توهین میکند، هرچه به دهنش میآید می گوید، سرخود را به این طرف و آن طرف میزند، هر اتهامی را که بلد است طرح میکند، تناقض گویی و آشفته گویی میکند، بدون آنکه بداند به اراجیف و پرت و پلا گویی مبتلا میشود، دست آخر وقتی روی سینهٔ او را میخوانیم و کارت شناسایی اش را میبینیم متوجه میشویم که مأموریت او، ضمانت زندگی و حیات اجتماعی او، مزدی که میگیرد و کلاً همهٔ زندگی خفت بار و ننگین او در یک مأموریت خلاصه میشود: هر جا جواهری یافتی آن را زیر خاک کن یا در باتلاق بینداز تا کسی آن را نبیند و جذب آن نشود تا بلکه همه جذب خود ما بشوند و جواهرات را از خود ما بخواهند چون ما باید تنها مغازهای باشیم که میتواند جواهر عرضه کند، آنهم جواهرات ساخت خودمان نه هیچ کس دیگر. بَدَلی بودنش مهم نیست. بیارزش بودن اش هم مهم نیست. این مهم نیست که با اولین سنگ محکها، شیشه بودن آن معلوم شود. چیزی که مهم است این است که همه باید فقط از ما بخرند پس نباید بگذارید هیچ جواهردیگری وجود داشته باشد. هر چه بود همه جا شایع کنید که این جواهر نیست، سنگ معمولی یا سنگ خطرناک است و دروغی است. اگر هم خدای ناکرده خدای ناکرده روزی با درخت جواهر برخورد کردید، هر طور و از هر راهی جوانمردانه یا ناجوانمردانه، راهِ باشرفانه یا بی شرفانه، از هر راهی و با هر دروغی توانستید آن را از بین ببرید. اگر نتوانستید از بین اش ببرید لااقل کاری کنید که کسی سراغ آن نرود و دیگر کسی آن را نخواند.
وقتی به جملات این کارت شناسایی دقیق تر میشوید این عبارات را میبینید: اداره ادیان (برآیند چهار نهاد بزرگ امنیتی، فرهنگی و مذهبی). مریدان سعید اسلامی (امامی). القاعده فرهنگی
منصورون – فرزندان ایلیا
نظر دهید