کتاب و تهاجمها
منبع: فیلم گزارش مستند از زندگی ایلیا «میم»
شایعات منفی و تخریبی دشمنان خود خوانده، که بر فرد من متمرکز بود توانست بعضی از افراط گریهای جنون آمیز را کاهش دهد... بعد از سال ۱۳۸۲ هم حملات تخریبی از جانب بعضی افراد و مراکز در بارهٔ بنده قوت بیشتری پیدا کرد که همینها هم باعث تشدید موضع بعضی از ال یاسین و به میان آمدن آنها برای دفاع شد...
کتاب تعالیم در حالت متراکم دوازده جلد و در حالت معمولی بین سی تا چهل جلد است. تعالیم یک اولین سخنرانیها بود اما به دلیل موجها و اندیشههای خارج از کنترلی که بعد از چاپ اولین کتاب به وجود آمد، کتابهای بعدی تا امروز منتشر نشده... گاهی میشنیدم که طیفهایی از الاهیون کتاب را تا حد یک... تقدیس میکنند و در کنار این میشنیدم که میگفتند فلانی رفته و کتاب را برده تا برای شما حکم الحاد و قتل بگیرد. که البته آن مرجع رسیدگی کننده، یا افراد مشابه دیگر به این درخواستها پاسخشان منفی بود...
بعضی میگفتند این کتاب پر از کفر و بدعت و شرک است، عدهای از دوستان در ال یاسین و خارج از آن، با استناد به قرآن و کتب مقدس، نظرشان این بود که آن کاملاً با قرآن و احادیث هم خوانی دارد و سراسر آن دربارهٔ خداپرستی محض است...
انتشار کتاب تعالیم به دلیل دو سه نکتهای که در مقدمه آن آمده بود، تبدیل شد به یکی از ریشههای اختلاف و فاصلهٔ بعدی با آقای پیما الهی. لااقل نباید برای عموم با این لحن صحبت میشد. کار ایشان فقط به این کتاب ختم نمیشد بلکه متون دیگری هم توسط ایشان تهیه شده بود که جلوی انتشار آن گرفته شد. نیت او به وضوح خوب بود اما نتیجهٔ کار همیشه اینطور نبود. در نظر گرفتن ظرفیتها و اختلاف ظرفیتها و انتخاب نگاه میانه، مسئله مهمی است...
او مدتی بعد، به دلایل متعددی از کار نشر تعالیم خارج و رابطهٔ ما به مرور ضعیفتر و تقریباً قطع شد. البته او کار بزرگی انجام داده بود و این کار بزرگ، برای همیشه به یاد ماندنی است اما حقوق افراد چیزی نیست که بتوان از آن چشم پوشی کرد...
در این دو سه سال اخیر، شایعات و تهدیداتی که به نوعی به کتاب تعالیم مربوط است بیشتر و بیشتر به گوش میرسد. اما این شایعات و تهدیدات سوالاتی را با خود زنده میکند... اگر واقعاً کتاب تعالیم که اولین و ساده ترین اندیشههای یک پسر ۲۳ ساله بود، اینقدر پرمسئله بود، اگر پر از بدعت و شرک و کفر بود، اگر سرشار از امواج لیبرالیزم معنوی و پلورالیزم دینی بود، پس چرا وزارت ارشاد اسلامی به آن مجوز چاپ داد؟ چرا در طول یازده سال گذشته، این همه نهادهای فرهنگی و مذهبی در بارهٔ آن تذکری بر مبنای امر به معروف و نهی از منکر ندادند ـ البته غیر از تهدیدها و فشارهایی که گاهی ظاهر میشد. چرا این همه شخصیتهای مذهبی و فرهنگی و دیده بانان اجتماعی با وجودی که بسیاری از آنها کتاب را در دست و در خانه داشتند، نقد نکردند، بلکه اکثر آنان کتاب را موافق و هم خوان با تعالیم ادیان آسمانی یافتند...
... اگر اندیشهها و تعلیماتی که در این سالها بیان شد و اکثر دیده بانان و مسئولان فرهنگی در جریان آن بودند، اشتباه بود و اشکال داشت، چرا بنابر کلام خدا، به توصیهٔ خدا و بنابر روش الهی، در اقتدا به انبیاء و اولیاء و به ویژه رسول خدا (ص) و ائمه اطهار (س) کسی نیامد که با روش خدایی و قرآنی و اسلامی یا به روش عقلانی و متمدنانه برخورد کند. اندیشه را با اندیشهای نورانیتر جواب دهد، فکر را با فکری غنیتر پاسخ گوید، در برابر کلام، کلامی خوبتر و هوشمندانهتر بیاورد. فرعون که ادعای خدایی داشت و خود را خدای جهان معرفی میکرد، خداوند عالم به موسی (ع) فرمود که ابتدا با او به نرمی سخن بگوید و به نرمی تذکر دهد. این، روش خداوندی است که ما میشناسیم. نرمی و محبت. حکمت و عقلانیت. من که هرگز نعوذ بالله ادعای خدایی یا ادعای مقدس یا شبه مقدس دیگری نکردم بلکه بارها در سخنرانیها، نوشتهها و جلسات خصوصی گفتم که بزرگترین آرزویم اینست که تسلیم خدا باشم و بارها گفتم که قدیس و مذهبی و این و آن نیستم. برای اعلام این حرفها تلاشهای زیادی هم صورت گرفت. دهها بیانیه منتشر شد، صدها مرتبه در سخنرانیها و جلسات مختلف، تصریح شد. پس چرا در سالهای گذشته، به بدترین و خشن ترین و زورگویانه ترین شکل ممکن با ما برخورد میشد. همه برخوردها توام بود با تحریف و دروغ و شایعه سازی. مبنای برخوردها قضاوت محکوم کننده و پیشاپیش بود. اگر روش خدا با دشمن ترین دشمنان خدا مانند فرعون آنست که به موسی (ع) میفرماید با او به زبان نرم سخن بگو، پس باید با دوست ترین دوستان خدا چگونه برخورد کرد؟ برخورد آنها همیشه یکسان بود فرقی نداشت که تو کی هستی اگر میخواستند با کسی برخورد کنند او هر که بود، یک روش برخورد داشتند: فحاشی و جوسازی و تهمت. دروغ و تحریف و تقبیح. شمشیر و زور و نیزه. همیشه هم برای خود توجیهاتی فرصت طلبانه داشتند مثلاً میگفتند اشداء علی الکفار رحماء بینهم. اما کدام کفار؟ همه زندگی، همه تعلیمات، همه حرفها، همه تحقیقات و همه کارهای ما خدا بود. کار ما بازگرداندن مردم به خدا بود و هر روز پیوسته شاهد این اتفاق بودیم. کار ما تبلیغ خدا بود و هر روز میدیدیم که چگونه نام خداوند جای خود را در زندگی مستمعان باز میکند. روش آنها این بود که با هر کس احساس دشمنی میکردند به او یک برچسب میزدند و سپس بر اساس همان برچسب و با خلاص کردن واهی وجدان و خاموشی خیالی تضادها و تناقضها بر او میتاختند. آنها حتی وقتی که نسبت به دوستان قدیمی خود هم دچار احساس ناخوشایندی میشدند همین کار را میکردند مثلاً میگفتند کافر و منافق. هوسها و هیجانات آنها پیوسته از ابزار و کلماتی ظاهراً مقدس، برای بیان خود استفاده میکرد...
در بیست و سه سالگی با مردم آشکارا حرف زدم. در بارهٔ خدا و فقط خدا. در بارهٔ تسلیم الهی و خدمت به خدا. دربارهٔ ایمان و عشق به خداوند... یازده سال همهٔ آنها که باید در جریان میبودند، بودند...
برگرفته از کتاب آمین – جلد اول
نظر دهید