ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category تعالیم معنوی خواندن 3344 دفعه

بازی‌های مرگ‌آفرین

 ... تردید، یکی از مهمترین و اساسی‌ترین روش‌های مکر شیطان و فریب نفس شیطانی و از اجزاء اصلی منی است. تردید، فرزند نفرت و توهّم است.
 منظور، تردید بدبینانه است. تردیدی آمیخته با تنفر و به انگیزهٔ انکار حقیقت و فرار از واقعیت. تردید در ارتباط با خداوند و موضوعات الهی...
 اگر تردید نبود انسان از خداوند جدا نمی‌شد، از او دور نمی‌شد و تهی نمی‌گشت. وقتی تردید نیست، ایمان آمدنی است و وقتی ایمان بیاید، یقین و شهود هم پدیدار می‌گردد و با یقین، وصل میسر.
 در واقع عمدهٔ انحرافات انسان از مسیر هدایت الهی اغلب، به شکلی نتیجهٔ تردید و بدبینی است.
 اگر انسان در خداوند و در کلام او تردید نکند، بی‌شک رستگار و سعادتمند است. آنچه موجب خروج انسان از ملکوت الهی گردید، همین تردید بود (تردید در فرمان خداوند) آیا درست است یا درست نیست، آیا به آن عمل کنم یا نکنم... یکی از عوامل مهم هلاکت و نابودی انسان، تردید بدبینانه است. این تردید مانعی اساسی در دریافت جریان الهی و عمل به آن است. بسیاری از بلاها و سختی‌هایی که در زندگی انسان واقع می‌شوند، ناشی از همین تردید می‌باشند...
 همهٔ موجودات، مجذوب خالق خویش هستند. انسان هم همین‌طور است. همه به سوی او جذب می‌شوند. راه شادی و خوشبختی تنها در نزدیک شدن به اوست. امّا شیطان (منی و خودخواهی) نمی‌گذارد زیرا مأموریت او از جانب خداوند چنین است. امتحان کردن انسان‌ها، تا راستگو از دروغگو متمایز گردد، تا باوفایان از عهدشکنان جدا شوند... اصلاً ماهیت وجودی نفس تاریک، بر دور کردن انسان از سرچشمهٔ خوبی‌هاست. این تنها یک دیدگاه معنوی یا فلسفی نیست بلکه موضوعی تجربی و قابل اثبات است...
 نیروی جاذبهٔ زمین، انسان را به پایین جذب می‌کند، حتّی اگر سطح زمین نرمتر باشد (مانند آب) انسان را به اعماق زمین می‌کشاند. شیطان هم نیروی جاذبهٔ زمین وجود ما، جسم ماست. این نیروی جاذبه، خودآگاهی و من واقعی انسان را مدام به پایین و قهقرا می‌کشد. مانع اصلی پرواز انسان در آسمان‌ها و کهکشان‌های درونی و بیرونی، همین نیروی جاذبهٔ شیطانی است که در جسم ما متمرکز شده. وقتی این جسم از میان می‌رود، انسان از قید این نیروی جاذبهٔ شیطانی رها شده و به پرواز در می‌آید.
 یا با بال‌هایی شکسته، روحی بیمار، چشم و گوشی کور و کر و یا مانند عقابی قدرتمند و بلندپرواز. نیروی جاذبهٔ شیطانی، انسان را به سطح ناپاک، کثیف و ضعیف جسمانی می‌کشاند و حتّی برخی را به اعماق زمین، به عالمی پست‌تر از عالم حیوانی کشانده.
 این نیروی جاذبهٔ شیطانی همان خودخواهی و خودبینی است. منی و خودپرستی است. اگر این نیروی نگه‌دارنده و پایین‌برنده نبود، اگر این نیرو که انسان را به عالم مادیات و محسوسات چسبانده و بر پایش زنجیر زده، نبود، انسان به خداوند متّصل و در اعماق آسمان‌ها در حال پرواز بود...
 باید بال‌ها را قوی و پرواز را تمرین کنید، زنجیرها را باز کنید و به پرواز درآیید.
 این زمین، شایستهٔ زندگی شما پرندگان ملکوتی نیست. جایگاه شما در آسمانهاست، در ملکوت خداوند، در عالم لایتناهی حقیقت...
 نفس شیطانی به هر شکل ممکن، مانع از صعود و رشد انسان به سوی بینهایت می‌شود. اگر این شکل‌های مختلف را که همگی بر پایهٔ منی و نادانی است، بشناسید و درک کنید، از آنها رها شده‌اید. یکی از اساسی‌ترینِ این اشکال، تردید توهّم‌آمیز و مقاومت (در برابر هدایت الهی) است. شیطان به هر شکلی مانع از پروازتان می‌شود. نفس شیطانی، تردید را به شکل‌های مختلف در می‌آورد تا انسان را فریب دهد، متوقف کند و به پایین بکشد.
 منی موهوم که از روح شیطانی (آگاهی تاریک و منفی) تغذیه می‌کند، در شکل‌ها و قالب‌های بسیاری، موانع و مقاومت‌ها را به وجود می‌آورد. سدسازی می‌کند، سنگ می‌اندازد، از راه اصلی منحرف می‌کند، حواست را به چیزهای دیگر معطوف می‌کند تا راه را گم کنی یا زمین بخوری، مشغولت می‌کند، تا فرصت و نیروی خود را هدر دهی و به هدف نرسی...
 در حرکت به سوی خداوند (در پهنهٔ زندگی) نفس شیطانی موانعی را بر سر راه انسان به وجود می‌آورد. این موانع از طریق شک و تردید پدید می‌آیند. تردید، مقاومت‌ها و ترمزهایی را باعث می‌شود که ما را در حرکت به سوی زندگی الهی، کند و متوقف کرده و حتّی به عقب می‌کشاند. تردید موهوم و بدبینانه یکی از عوامل اصلی محرومیت انسان از دریافت جریان هدایت الهی و تماس با روح ربّانی و تغذیهٔ از اوست...
 به برخی از محصولات شک و تردید موهوم و بعضی از اشکال مقاومت‌ها اشاره می‌کنیم. باشد که با فهم آنها از دامشان رها شویم:
 تأخیر (موکول کردن به زمان آینده) - خودتوجیهی کاذب (موجه جلوه دادن اشتباهات) و خودفریبی - فرار (از واقعیت به شکل‌های مختلف) - قضاوت عجولانه - تحریف واقعیت - بدعت - فراموشی و غفلت - قیاس غلط - اعتماد و اطمینان کاذب (به وضعیت شیطانی)- آرزو و هدفی جدید (برای انحراف از مسیر الهی)- تهاجم و جبهه‌گیری مستقیم (در برابر هدایت الهی و اجزاء آن)- ترس و ناامنی (از مسیر الهی)- آرامش و راحتی کاذب (در وضعیت انحراف)- ضعف و ناتوانی کاذب (نسبت به اجرای فرمان و خواست خداوند)- جاذبه‌های گوناگون شیطانی (برای انحراف توجه از راه خداوند)- ناامیدی کاذب (نسبت به حرکت در مسیر هدایت الهی)- سختی، فشار (توهّمی نسبت به پیروی از هدایت الهی) - راحتی و آسانی کاذب (نسبت به طی مسیر انحراف و تبعیت از جریان باطل)...
 خداوند از طریق شیطان، و به واسطهٔ اوهام، انسان را امتحان می‌کند. در لحظه به لحظهٔ زندگی، در حضور زندهٔ پروردگار متعال، در میدان حضور روح خدا، در حال آزمون و امتحان هستیم. خداوند در درون تک تک انسان‌ها نماینده و جانشینی دارد، این نماینده، روح الهی است که خود از خداوند، جدا نیست... بهشت و جهنم (چه در این دنیا و چه در دنیاهای بعدی)، شادی و غم، رنج و لذت و پستی و بزرگی، همگی به نتیجهٔ امتحانات لحظه‌ای بستگی دارند. شایستگی انسان در نزد خداوند و روح خداوند بر مبنای همین آزمون‌هاست. این امتحانات، تار و پود زندگی را تشکیل می‌دهند. با گذر موفقیت‌آمیز از هر امتحانی، درجه‌ای به ارزش و مقام انسان در نزد خداوند افزوده و انسان گامی به خداوند نزدیکتر می‌شود و پیوند و ارتباط او با هستی لایتناهی عمیق و کاملتر می‌گردد...
 تأخیر: فردا فردا می‌کنیم. شروع حرکتی همه‌جانبه (به سوی خداوند) یا تصمیمی راسخ و یا توبه را مدام عقب می‌اندازیم. آنچه را که اکنون برای بازگشت به خداوند لازم است انجام دهیم، به بعد موکول می‌کنیم. بگذار این کارم تمام بشود بعد خداشناسی و خودشناسی را با تمام قدرت شروع می‌کنم. بگذار این زمان و این مقطع بگذرد بعد به سوی تو می‌آیم. اول به این هدفم برسم، بعداً هدایت الهی، اول این مشکلاتم را حل کنم، بعداً بازگشت به خدا، اول آینده را بیمه کنم، بعداً حرکت الهی، اول خودم را از لحاظ مالی و اجتماعی تضمین کنم بعد خدا و راه خدا... هنوز وقتش نشده، آمادگی کافی ندارم، باید استاد واقعی را پیدا کنم و بعد شروع کنم، با این همه تعلّقات (و...) که نمی‌توانم اول باید از قید تعلّقات آزاد شوم بعداً به مسیر هدایت قدم بگذارم، امروز باید کارهای مهم و باقیمانده را تمام کنم، تا اینجا آمده‌ام حالا یکدفعه قطع کنم، از فردا شروع می‌کنم. از فردا بهتر می‌توانم شروع کنم، باید خداوند خودش راه را برایم هموار کند، راه هنوز کاملاً هموار نشده، پس خداوند نمی‌خواهد، باید با یک ضربهٔ قوی شروع کنم، تا ضربه‌ای محکم نخورم راه نمی‌افتم، باید صبر کنم، بررسی و ارزیابی کنم، بعداً حرکت کنم، اول باید مدتی تنها شوم و شرایط لازم جهت تفکر و مشاهده پیش بیاید بعداً با جدیت شروع می‌کنم...
 در این شکل از مکر شیطانی و فریب نفسانی، فرد به هر شکلی سعی در به تأخیر انداختن زمان شروع حرکت (کامل) به جانب خداوند را دارد. حرکت را به هر بهانه‌ای عقب می‌اندازد و از زمان حال، فرار می‌کند. بازگشت به خداوند را به هر دلیل ممکن به آینده و بعد موکول می‌کند و البته هر لحظه، آینده به حال بدل می‌شود و معاملهٔ فرد با زمان حال هم که معلوم است. او قلباً و فطرتاً بر حقانیت جریان هدایت الهی وقوف دارد و چون دیگر نمی‌تواند منکر شود، راه حل میانه و معتدل‌تری را انتخاب می‌کند، می‌گوید، پذیرفته‌ام امّا کمی وقت می‌خواهم. زندگی انسان‌های پیشین ثابت کرده که این تأخیر و فرار اغلب تا لحظهٔ مرگ همراه فرد است...
 احساس ضعف: احساس ضعف و ناتوانی در شکل‌های مختلف، یکی دیگر از امتحانات الهی و روش‌های فریب نفس شیطانی است. نفس شیطانی در حرکت انسان به سوی خداوند یا حتّی اندیشهٔ حرکت در مسیر هدایت الهی، ممکن است انواع احساسات دروغین را به وجود آورد. این احساسات موهوم، ممکن است جنبهٔ مثبت یا منفی داشته باشند، امّا در هر دو صورت بر پایهٔ کذب و دروغ قرار دارند و جهتشان بر خلاف جریان هدایت است. نسبت به ادامهٔ مسیر باطل و پیروی از هوی و هوس، ممکن است، احساسات به ظاهر مثبت و خوشایند امّا در باطن، دروغ و رنج‌آوری به وجود آید، مثل احساس اعتماد و اطمینان کاذب نسبت به خودمان، به شرایط، به راه و هدفمان (و...)، احساس دروغین راحتی و آرامش در مسیر منی و اهداف شخصی، به گونه‌ای که از نوع زندگی و شرایطی که برمبنای خودخواهی است، احساس راحتی و آرامش کاذبی می‌کنیم...
 احساساتِ توهّمی انسان، درکنترل نفس شیطانی است. منی، مولد انواع احساسات به ظاهر خوب و بد (و در باطن موهوم و دروغ) می‌باشد امّا واقعیت این است که احساسات خودخواهانه چه مثبت باشند و چه منفی برپایهٔ کذب و دروغ قرار دارند. احساس بظاهر خوب و قدرتمندش دروغ و احساس بظاهر بد و ضعیفش هم دروغ است. اگر انسان در این زمینه، فرصت و فضای لازم را به نفس شیطانی بدهد، احساسات دروغین در جای جای زندگیش ظاهر می‌شوند...
 روح شیطانی ممکن است به تناسب پذیرش و فضایی که انسان می‌دهد، هر نوع احساس مثبت (امّا کاذب) را نسبت به اندیشه‌ها و حرکت‌های شیطانی پدیدآورد و بالعکس نسبت به اندیشه‌ها و اعمال متعالی و الهی هر نوع احساس منفی و کاذبی را تولید کند.
 راه را طولانی و سخت جلوه می‌دهد و در فرد نسبت به پیمودن راه، احساس ضعف و ناتوانی به وجود می‌آورد. ناامید و مأیوس می‌کند. می‌ترساند، احساس ناامنی و بی‌پناهی به وجود می‌آورد و ده‌ها شکل اندیشه‌ای و احساسی دیگر.
 نفس شیطانی به هر طریقی، با هر فکر و احساسی (که با توهّم آمیخته و غیرحقیقی است) سعی در انحراف انسان از مسیر هدایت الهی و پیروی هر چه بیشتر او از جریان مخربِ باطل را دارد.
 گاهی از طریق ترس و احساس ناامنی امتحان می‌شویم. از مسیر الهی و از پیمودن آن می‌ترسیم و احساس ناامنی می‌کنیم... اساتید بزرگ، مریدان و شاگردان نزدیک خود را بارها با استفاده از این روش‌ها امتحان کرده‌اند...
 روح خدا و شیطان، انسان را در شرایط مختلفی امتحان می‌کنند. یکی با امتحان خود، انسان را به خداوند نزدیکتر و آن یکی از او دورتر می‌کند. روح خدا انسان را در شرایط سختی و راحتی، ضعف و قدرت، دارایی و نداری، ایمنی و ناامنی، فشار و آرامش (و...) به شکل‌های مختلف امتحان می‌کند...
 نباید اشتباه کنیم و هر فکر و احساسی را شیطانی بپنداریم بلکه احساس شیطانی و اندیشهٔ تاریک نشانه‌هایی دارد و احساس خوب و متعالی هم علائمی. به طور کلی هر حرکتی که بر مبنای منی و توهّم باشد، شیطانی و تاریک محسوب می‌شود. هر حرکتی که موجب آگاه شدن و نزدیکی انسان به خداوند بشود، خوب و مقدّس است. هر عملی که بر مبنای عشق به خداوند و حضور الهی باشد، قطعاً متعالی است و به تعالی و عظمت منجر می‌شود...
 هرچه به خداوند نزدیکتر شویم، نفس شیطانی، بیمارتر و ضعیف‌تر می‌گردد. این یک اصل کلی است. وصل به خداوند هنگامی رخ می‌دهد که این نفس موهوم از میان برداشته شود؛ بنابراین طبیعی است که این نفس پرهیاهو برای نجات خود دست به هر کاری بزند. به هر حیله‌ای متوسل شود تا مانع رشد و تعالی انسان گردد. همهٔ وسایل و امکانات را به کار می‌گیرد تا انسان را به پایین، به عالم پستی‌ها بکشد. زیستن در آسمان برای او مرگ است پس به هر مقاومتی دست می‌زند تا از زمین جدا نشود...
 یکی دیگر از قدرتمندترین تاکتیک‌های نفس شیطانی برای هلاکت و انحراف انسان، عمل خودتوجیهی کاذب و خودفریبی است. فرد به هر شکل ممکن موضع باطل خود را توجیه می‌کند، عمل خطای خود را به هر شکلی که شده موجه جلوه می‌دهد، در مسیر باطل، سعی می‌کند به هر طریق ممکن خیال خود را راحت کند، مبنی بر اینکه اشتباه نمی‌کند، درست می‌اندیشد و درست عمل می‌کند. به شدّت از مانور تاریک «دلیل‌تراشی» استفاده می‌کند. برای ردّ و انکار و مورد تردید قرار دادن چیزهایی که بر خلاف میل خودخواهانه و خودبینانه اوست، به دلایل نادرست، متوسل می‌شود. مسیر هدایت الهی، روش هدایت و هدایت‌کننده را با دلایل مختلف به ظاهر درست، مورد حمله و تهاجم قرار می‌دهد، تا بلکه بتواند از این فضای شکوفایی فرار کرده و خارج شود. این کاملاً طبیعی است. نفس شیطانی، مرگ و نابودی خود را در هدایت الهی، در کلام هدایت‌کننده و در روش‌های او می‌بیند، بنابراین از خود دفاع می‌کند تا از بین نرود. حمله می‌کند تا مورد تهاجم واقع نشود. فرد چیزی را مورد تردید و انکار قرار می‌دهد که قلباً و فطرتاً می‌داند که درست است و از جانب پروردگار، در درون خود جریانی آگاه‌کننده را حس می‌کند که آن اندیشه را تأیید می‌کند، امّا از طرفی نفس شیطانی متوجه است که با عمل و پذیرش آن اندیشهٔ الهی و متعالی، اذیت می‌شود و رو به نابودی می‌رود، بنابراین برای اینکه بر وجدان و قلب خود سرپوش بگذارد و آن را ساکت کند و از طرفی تمایل خودخواهانهٔ نفس را اجرا کند، می‌آید و عمل و اندیشهٔ شیطانی را می‌پذیرد و برای ردّ و انکار اندیشه و اندیشمند الهی (معلّم الهی (دلیل می‌آورد. باید اندیشه و توصیهٔ الهی را ردّ کند تا اندیشه و عمل شیطانی را بپذیرد و از طرفی با این کار دچار عذاب وجدان و ناامنی روانی می‌شود، پس برای حل این مشکل روانی (ناامنی) و برای راضی کردن خود، دست به دلیل‌تراشی و توجیه کردن می‌زند، می‌خواهد کاری کند که نه سیخ بسوزد و نه کباب، غافل از آنکه هم سیخ می‌سوزد و هم کباب...
 گناه می‌کند، امّا قلبش مضطرب می‌شود، برای رفع این اضطراب، توجیه می‌کند، دلیل می‌آورد و به هر شکلی سعی می‌کند خود را قانع کند.
 به انحراف می‌رود، راهش راه شیطان و خودخواهی است، خود در قلب خویش آگاه است، می‌داند که نه فقط به خداوند نزدیک نمی‌شود بلکه از او دور می‌گردد، در فطرت خویش آگاه است که راه، کدام است. کلام خدا چیست، جریان هدایت کدام است (و...) امّا از طرفی بنده و اسیر شیطان است، اراده‌ای از خود ندارد، خواست شیطان، خواست اوست. فرمانبردار شیطان است. پس چطور باید بین این دو را به نظر ابلهانهٔ خودش، آشتی و پیوند دهد. خود را به غفلت می‌زند، انگار اصلاً گناهی در میان نیست، عمل و حرکت خود را با استفاده از دلایل مختلف، برای خود توجیه می‌کند و به این ترتیب خود را در خواب مرگبار و رؤیایی شیرین فرو می‌برد...
 فرار از واقعیت، مکر دیگر نفس شیطانی است. فرد به هر شکل ممکن از واقعیت فرار کرده و خود را به چیزهای دیگر مشغول می‌کند. از مواجه شدن با واقعیت، گریزان است. از قرار گرفتن در جایی که هدایت الهی جاری است، پرهیز می‌کند. از بیداری و بیدار شدن می‌گریزد. همچنین از بیدارکنندگان. حتّی برای فرار از واقعیت (که ظهور عشق و از میان برداشتن منی و خودخواهی است (ممکن است به شکلی از عشق و مذهب توهّمی (آنچه در ذهن خود ساخته و پرداخته) پناهنده شود...
 فراموشی و غفلت: پیام خداوند، روح و جان انسان را پویا کرده و به سوی بینهایت به حرکت در می‌آورد. پیام الهی، قلب انسان گناهکار را می‌لرزاند و در وجود انسان زلزله‌ای پدید می‌آورد. شدّت این زلزله به میزان پذیرش و حساسیت انسان بستگی دارد. اگر این زلزله با قدرت زیاد به وقوع بپیوندد، چه گنج‌هایی که از دل زمین وجود انسان، بیرون نمی‌ریزد و چه معادنی که پدیدار نمی‌شود...
 پیام خداوند، دشمن منی شیطانی است. مانند تیری است که اگر به قلب منی پلید اصابت کند، می‌تواند شیطان وجود انسان را نابود کند و اگر به قلبش اصابت نکند، در هر حال به او صدمه می‌زند؛ بنابراین نفس شیطانی دایماً از راه خداوند، اصول الهی و پیام خداوند گریزان است. حتّی یادآوری خدا، فرامین و اصول الهی و روح خدا برای نفس شیطانی، مخرّب و خطرناک است بنابراین، این نفس موهوم، انسان را به فراموشی وا می‌دارد. انسان، غافل می‌شود، از خداوند، از وظایف الهی، از مقصود و از معشوق...
 تا روح خداوند، به گونه‌ای راه اصلی و پیام الهی را به انسان یادآوری می‌کند، نفس شیطانی، شرایطی را پدید می‌آورد که انسان فراموش کند. او را به چیز دیگری مشغول می‌کند. اجازه تمرکز و یادآوری را نمی‌دهد؛ و خلاصه هر طور که شده، مانع به یاد آوردن و به یاد ماندن خداوند و راه خداوند می‌شود...
 توهّم هدایت: فرد گمان می‌کند که در مسیر هدایت الهی است. در راهی قرار گرفته که به ظاهر، مشغول عبادت خداوند است امّا این عبادت‌کننده، همان شیطان نفس است. این نوع عبادت هم یکی از راه‌های خودارضایی است. عبادت می‌کند، از آیه و حدیث دم می‌زند، امّا اگر خوب دقت کنید، می‌بینید که می‌خواهد با دستاویز قرار دادن این مدارک صحیح، حرکت غلط و منحرف خود را توجیه کند. گمان می‌برد که در راه نزدیکی به خداوند است و همین گمان، هلاکش می‌کند، زیرا بر اثر اعتماد و آرامش کاذبی که از این توهّم به وجود آمده، فرد، دیگر به دنبال مسیر راستین الهی نیست. عمری در توهّم هدایت و خداپرستی بسر می‌برد و در پایان کار، خود را بسیار دور از خداوند می‌یابد، آنقدر دور که دیگر خداوند حقیقی و زنده به چشمش نمی‌آید...
 شیطان، او را چنان افسون کرده که راهی جز راه پیشنهادی شیطان (که هم اکنون در آن قرار دارد) را به عنوان مسیر صحیح و طریق الهی نمی‌پذیرد. دچار چنان تعصّبی است که هر راهی غیر از راه خود را، باطل می‌بیند. او افسون شده و افسونگر، شیطان است. هرچه شیطان القاء می‌کند، گمان می‌برد که درست است و واقعیت دارد...
 راه خود را راحت و آسان می‌پندارد و مسیر واقعی هدایت را سخت و پرفشار، امّا این نیز القائی بیش از جانب روح شیطانی نیست...
 مشغولیت و خواستهٔ جدید: تا انسان می‌خواهد به خداوند توجه کند و به سوی او برود، شیطان نفسش، این منی فاسد، دست به کار می‌شود. مشغولیتی جدید را پیش روی او قرار می‌دهد، میلی جدید ارائه می‌دهد، هدف و آرزویی جذاب را معرفی می‌کند و سعی می‌کند فرد را به هر چیزی جز خداوند و اصول الهی مشغول کند، تا انسان می‌خواهد شروع کند، مسئله‌ای جدید و تازه را در برابرش قرار می‌دهد... ادامه دارد

 س. با این همه حیله و فریب، چطور باید راه خود را در جهت خداوند بپیماییم؟
 ج. درست است که بازی‌ها و حیله‌های شیطانی فراوانند. امّا راه، یکی و کاملاً معلوم و واضح است. نیازی نیست خود را به همهٔ این بازی‌ها مشغول کنید و بعداً از آن، با موفقیت بیرون بیایید... برای گذر از امتحانات الهی و موفقیت در برابر دام‌ها و موانع نفس شیطانی، چند راه در پیش دارید:
 ۱ - اصلاً به این بازی‌ها و اندیشه‌ها توجهی نکنید. بی‌اهمیت باشید و برایشان ارزشی قائل نشوید. چیزی که دروغ و فریب است، وهم و رؤیاست چه ارزشی دارد. حتّی به آنها نگاه هم نکنید. خواهید دید که خود به خود محو و نابود می‌شوند...
 ۲ - این بازی‌ها و دام‌ها را بشناسید و بر آنها آگاه شوید. اگر انسان خطر را بدرستی بشناسد، دیگر با آن درگیر نمی‌شود...
 ۳ - به خداوند توکل کنید زیرا که خداوند پشتیبان و هدایت‌کنندهٔ متوکلان واقعی است. آنها را در حضور الهی رها کنید و بگذارید که حضور خداوند با آنان هر کاری را بکند که باید...
 امّا پاسخ اصلی یکی است و آن عشق به خداوند است. زیرا مسألهٔ اصلی، منی موهوم است. پس اگر این منی پلید از ریشه نابود شود دیگر نه دامی هست و نه فریبی. نه مانعی و نه مقاومتی و البته آشکاری عشق به خداوند، منی شیطانی، خودخواهی و خودبینی را محو کرده و از میان برمی‌دارد...
 ۴ - زمزمهٔ نام‌های خداوند مانند باران است که می‌تواند چرک‌ها و پلیدی‌ها را بشوید و نفس را از پلیدی‌هایش پاک و مبرّا سازد.
 ۵ - اگر در هدایت دیگران و حل موانعی که بر سر راه هدایت آنان است همت گمارید، قطعاً کسی در درون شما هست که او نیز به حل مسائل و مشکلات شما می‌پردازد. با محو شدن در خدمت به خداوند و هدایت انسان‌ها، متوجه می‌شوید که حدّاقل دیگر مسئلهٔ چندانی وجود ندارد که به حل آن بپردازید.
 ۶ - اگر زمان و نیرویت، اگر فضای زندگی تو، در اختیار خداوند باشد و مشغولیت تو، امور الهی، آنگاه دیگر زمانی، فضایی و مجالی برای نفس باقی نمی‌ماند تا بخواهد تو را به بازی بگیرد و توجهت را با مانورهای منحرف‌کننده‌اش جلب کند.
 ۷ - ... ادامه دارد

منبع: کتاب جریان هدایت الهی

 

نظر دهید

0