ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category گفت و شنودها خواندن 5221 دفعه

آفتاب آمد دلیل آفتاب

 

(قسمت اول)
 گفتگوی زیر در تاریخ ‏۹/۵/۱۳۸۲ با دو تن از اعضاء منتسب به گروه حزب ا... صورت گرفته است. مصاحبه‌کنندگان درخواست خود را مبنی بر انجام یک گفتگوی دوستانه و در عین حال انتقادی از مدتی پیش مطرح کرده بودند. لازم به ذکر است که در پیاده‌سازی نوارها، بعد از دو بار بازخوانی املائی، تغییرات جزئی ویرایشی صورت گرفته است.

۱. ببخشید که در اول صحبتم این سوال را می‌پرسم. آیا شما مسلمان و شیعه هستید؟
آیا مسیحیان می‌توانند بدون مقاومت و جبهه گیری به حرفهای یک مسلمان گوش دهند. آیا اهل تسنن می‌توانند به راحتی و بدون تعصب به حرفهای یک شیعه توجه کنند یا یهودیان بدون پیش داوری، معنای کلام یک مسیحی را دنبال کنند. وقتی که تو به عنوان یک شیعه یا مذاهب و ادیان دیگر معروف شدی به همان نسبت محدود شده‌ای اما اگر قصد تو ارتباط داشتن با همه مردم از همه فرهنگ‌ها و مذاهب باشد این برای تو اساسی است که دین و مذهب خود را آشکار نکنی در این صورت بخشی از مقاومت‌ها، پیش داوری‌ها و موضع گیری‌های متعصبانه عملاً وجود نخواهد داشت. اگر هم دوستانم از مذاهب دیگر ببینند که من با آنها هم دین نیستم، رابطه دوستانه و اعتماد میان ما دچار مشکل خواهد شد. اما مسلماً قرآن کاملترین کتاب خدا و محمد مصطفی (ص) آخرین پیامبر خدا، اسلام عالی ترین دین خدا و علی (ع) ولی خداست. جواب واضح است.

۲. ریشه اصلی آموزش‌های شما به کجا مربوط می‌شود؟ در دین اسلام ما بحثی درباره «علوم باطنی و احیاء روح و فنون متافیزیکی» نداریم.

آنچه گفته‌ایم جزء به جزء آن بر اساس کتاب خدا، بر مبنای قرآن و آیات مقدس است. همه ابعاد علوم باطنی بر اساس نام‌های خداوند است. لکن اسماء‌الله و آیات قرآن دارای رمزها و قفل‌های متعددند و پیرامون آنها حجاب‌های بسیاری کشیده شده... البته این علوم باطنی بر اساس قرآن طراحی نشده است اما وقتی که می‌آیی آن را ریشه یابی کنی بسیاری از ابعاد آن را در قرآن پیدا می‌کنی. اگر روزی عالمان اسلامی این کار را بکنند، دنیای جدیدی را درباره قرآن به انسانها عرضه می‌کنند. اما این آیات حجابهای زیادی دارد و من هم نگفته‌ام که حجابها را می‌دانم...
کلیدهای چهل‌گانه، همه در کلمت الله و کلام الله است و هر آنچه که ما گفته‌ایم، گشودن و معنا کردن و آشکار ساختن همان است. اجزائی از این درس‌ها در مکتب‌های شرق و غرب هم یافت می‌شود لکن کامل‌ترین آن مستتر در قرآن است.

۳. اما مطالب شما تشابه زیادی با متصوفه اسلامی دارد. مثلاً تشابه بعضی از حرفهای شما با ابن عربی و شمس و حلاج کاملاً مشخص است. علت تشابه در چه چیزی است؟
من آدم مذهبی و متشرعی نیستم. فکر هم نمی‌کنم اهل عرفان و تصوف و اینها باشم. علوم باطنی را و تقریباً همه کتابها و سبکها و روشهای آن را می‌شناسم و دوست دارم که قرآن و کلام خدا را از دیدگاه علوم باطنی، ترجمه و معرفی کنم... مردمی که با آنها حرف می‌زنم از دسته‌های مختلفی هستند. هر سنخ از مردم با زبانی آشناتر است و زبان خاص خود را دارد و به شیوه مخصوص خود می‌فهمد. بنابراین لازم است با هر گروه از آنان به شیوه‌ای متناسب ارتباط داشته باشم. اما اگر شباهتی میان این حرف‌ها و حرف‌های آنها هست، عمدی نیست.
من مطالعه چندانی ندارم و تابحال درباره فلسفه و عرفان و چیزهای دیگر نخوانده‌ام. زمان و امکان مطالعه هم ندارم ولی مثالی می‌زنم. اگر چند نفر در زمان‌های مختلف از جهت‌های مختلف از یک کوه صعود کنند، گزارش صعود آنها خود بخود به همدیگر شبیه است. بیان مفاهیم قرآن به زبان عربی یا ترجمه لفظ به لفظ آن کار بسیار ساده‌ای است که از همه مردمی که در این دنیا هستند و نیستند ساخته است، اما اگر انسان بتواند حقیقت یگانه را به هزار بیان آشکار نماید و راه حق را از هزار طریق تعلیم دهد او همانند خداوند حی عمل کرده است زیرا خداوند متعال، در آفرینش همین کار را کرده است.

۴. از یک طرف هم از مجموعه مطالب شما نوعی پلورالیزم دینی استنباط می‌شود.
همانطور که گفتی این یک تصور و استنباط است که در کنار تصورات بسیار دیگری که به ذهن دیگران آمده قرار می‌گیرد. بعضی‌ها هم این طور تصور می‌کنند که ما درباره اسلام افراطی یا اسلام مسیحی و اسلام شرقی و حتی شریعت منهای طریقت تعلیم داده‌ایم یا گمان‌های متعدد دیگری که گاهی در تضاد با هم قرار دارند. اینها لابد برای گمان‌های خود دلایلی هم دارند اما ما که گوینده و بیان‌کننده این کلمات هستیم می‌گوییم همه این گمان‌ها، خیالات و تصورات شخصی است و هر چه ما گفته‌ایم و خواهیم گفت فقط و فقط درباره لااله‌الاالله است. درباره روح و جان ادیان است. درباره عشق به خدا و توجه به خداست. درباره ایمان به خدا و ارتباط با اوست. حالا پلورالیزم است یا اسلام افراطی و تفریطی و شرقی و غربی یا اصلاً حرف‌هایی مذهبی است یا نیست، با خداست چون من تسلیم و خدمتگزار خداوند هستم.

۵. آیا شما گرایش به فرقه خاصی دارید؟ به نظر شما کدام فرقه‌ها به نسبت بقیه صحیح‌تر و قابل قبول هستند؟
مطابق کلام خداوند، فرقه‌گرایی و متفرق شدن در دین خدا باطل است پس از کسی که فرقه‌گرایی را باطل و مردود اعلام می‌کند و آنرا به انجام می‌رساند همانطور که رسانده است، چگونه می‌توان انتظار داشت که به فرقه‌گرایی آلوده شود؟ حقیقت نیازی به فرقه‌سازی ندارد... من با گوناگونی و تنوع گرایی مشروط به حفظ مرکزیت و در نظر داشتن حقیقت واحد موافقم اما با تنوع گرایی و کثرت گرایی آشفته و سرگردان موافق نیستم...

۶. نظرتان راجع به جدایی دین از سیاست چیست؟
این بسته به آن است که درباره کدام دین و در کدام نقطه و کدام فرهنگ سؤال را بپرسید. بعضی از ادیان، جدای از سیاست هستند و این موضوع در تعلیمات بنیادی آنها صراحت دارد. یا اینکه پرهیز از سیاست به دلیل ویژگی‌های دینی‌شان اجتناب‌ناپذیر است مانند بعضی از ادیان شرقی یا مسیحیت. اما تصمیم‌گیری درباره اینکه در یک کشور، دین جدای از سیاست باشد یا نباشد، مانند امور دیگر وابسته به رأی اکثریت مردم آن کشور است.

۷. ...
۸. تفسیر قرآن صرفاً در مسئولیت آیات عظام و روحانیون عالیقدر است. آیا بهتر نیست شما از انجام این کار خودداری کنید؟
... من کی و کجا گفته‌ام که مفسر قرآنم و کی خواسته‌ام وارد مسائل دینی و شرعی بشوم. چطور ممکن است وارد مسائل شرعی شوم وقتی که تحصیلات مذهبی ندارم و بر جزئیات شرع اشراف ندارم؟ ولی شما نباید گمان خود را معادل نظر خدا بگیرید و فکر کنید خداوند مثل شما قضاوت می‌کند و مانند شما می‌بیند. این یکی از گمراهی‌ها و یکی از اتهامات سنگینی است که بشر به خدا نسبت داده است. از این که بگذریم چرا فکر می‌کنی کار خدا و نظرات خدا اینقدر محدود، شکننده و سخت است.
اگر واقعاً اینطور باشد که شما می‌گویید یعنی اگر این را با دلایل محکمی بیان کنید حرف شما را قبول دارم و خودداری می‌کنم. همین الان هم اگر حرف حقی بزنید و حقانیت آن را نشان دهید، مشتاقانه قبول می‌کنم حتی اگر آن محکوم کردن خودم باشد. مسئله این است که شما سنگی می‌اندازید و توضیح نمی‌دهید که چرا سنگ می‌زنید. فقط می‌گویید تو متهم هستی.
ـ...

۹. از چه راهی امرار معاش می‌کنید؟
هم روی زمین کار می‌کنم و هم در آب. کشاورزی، صیادی، کارهای پرورشی و دامپروری. گاهی هم معدن‌یابی و این جور کارها.

۱۰. چرا شما با یک اسم معرفی نشده‌اید، مثل بقیه مردم. علت استفاده از اسم‌های مختلف چیست؟ حدس می‌زنم که شما بالای سی اسم دارید.
اسم‌ها و قالب‌ها، محدوده هاست. اگر بتوانی از اسمها و قالبهای مختلفی در ارتباط با مردم گوناگونی که با آنها مواجه هستی استفاده کنی، آزادی و امکان عمل تو بیشتر است. برای برقراری ارتباط سریعتر با اقشار مختلف مردم قالبهای مناسب تسهیل کننده است. خداوند متعال که معلم نهایی همه ماست نیز همین کار را کرده است و ما باید از او بیاموزیم. انبیاء و بزرگان ما، همگی اسامی متعددی داشته‌اند و آنها هستند که مقتدای مردم خداجو می‌باشند. پیشوایان دین اسلام، ائمه و در راس آنها رسول خدا محمد مصطفی (ص) هم اسامی متعددی داشته‌اند. آنها مقتدای مسلمین هستند و برای آنها که اهل شریعت نیستند و اهل طریقتند و این دو را اصرار دارند که از هم جدا ببینند هم همینطور است. اکثر بزرگان باطنی، معلمان معنوی و اساتید نیز دارای اسامی متعدد بوده‌اند... و داشتن اسم‌ها و قالبها حتی اگر بیش از سی یا سه هزار هم باشد جرم نیست. این حتی می‌تواند با وجود معروف شدن اندیشه تو از مشهور شدن فرد تو جلوگیری کند.

۱۱. ما شنیده بودیم که ثروت شما یک عدد دورقمی میلیارد دلاری است و شما در بعضی از کشورهای عربی چاههای نفت و معادن الماس و طلا دارید و از صاحبان اصلی بعضی از شبکه‌های ماهواره‌ای و رسانه‌های معروف هستید. حتی بعضی از شیخ نشینها و دوستان آنها طی یک برنامه منظم! برای شما هدیه! می‌فرستند. منظور شما از معدن یابی و این جور کارها، همین کارها است؟
به این چیزها و مانند اینها نیازی ندارم. مخارجم با همان کارها (...) تأمین می‌شود. انسان ساکن آنجایی است که سرمایه زندگی اش در آنجاست. سرمایه من در خودم است و اگر در آن کشورهاست پس چرا اینجا هستم.

۱۲. ظاهراً در کودکی و در زمان مدرسه، مؤذن و امام جماعت مدرسه و از قاریان و حافظان قرآن بوده‌اید. چرا همین جریان مطمئن را ادامه ندادید و کار خود را در حوزه علمیه دنبال نکردید؟
در کنار اینها جنبه‌های دیگری هم بوده. چند بار هم از مدرسه اخراج شدم. چند بار هم توسط معلمان مدرسه محکوم شدم...

۱۳. دلیل اخراج از مدرسه و محکومیت چه بود؟
هر بار به دلیلی. اولین اخراج مربوط به اولین روز مدرسه بود. وقتی وارد کلاس شدم مبصر از کلاس پنجمی‌ها بود، یکی از بچه‌ها را کتک زد. به او گفتم که نباید اینکار را بکند اما او کار خودش را کرد و من هم مجبور شدم او را بر زمین بکوبم و گلویش را بگیرم. در اولین زنگ تفریح بچه‌های کلاس اول و دوم و سوم که دل خوشی از کلاس پنجمی‌ها نداشتند مرا بالای سر گرفتند و شعار دادند. همین، دلیل اولین اخراج از مدرسه شد. دلیل آخرین محکومیت که چند سال بعد اتفاق افتاد این بود که به معلم دینی گفتم انسان پیش از آفرینش خود با خدای خود یکی بود. هنوز هم در ذات خود با خداوند یکیست. همین باعث شد که در اواخر دوران مدرسه مرا دانشمند دیوانه صدا بزنند و مورد آزار و توهین و تمسخر قرار دهند. موارد دیگری هم بین این دو موضوع اتفاق افتاد اما اصل موضوع این بود که نگاه ما مانند همدیگر نبود پس خدای ما، روح ما و زندگی ما هم یکسان نبود و گاهی در تضاد و تناقض با هم بود. یک زمانی هم با اشاره یکی با درس و مدرسه وداع گفتم...

۱۴. منظور شما از «همان اندک را هم سوزاندم» که درباره تحصیلات رسمی گفته‌اید چیست؟
آن مطالب را فراموش کردم. فکر کنم برای اکثر انسانها هم همین اتفاق می‌افتد. اکثر آن را فراموش می‌کنند. یک بار هم قسمتی از مدارک تحصیلی را که از مدرسه گرفته بودم، آتش زدم...
ـ...
۱۵. اسم رام‌الله از کجا گرفته شده و ریشه فرهنگی آن چیست؟
رام الله یعنی کسی که خداوند او را رام و تسلیم خود ساخته و خدمتگزار خود قرار داده است. کسی که روح و جانش در تصرف خداست و خداوند او را که موجودی وحشی بوده، رام خود کرده است. خیلی دوست دارم رام الله، به همین معنایی که گفتم باشم اما این حرف خیلی بزرگ است که انسان تماماً و کاملاً رام و تسلیم خداست. خیلی دوست دارم که مطلقاً خدمتگزار خدا و تحت تصرف خدا باشم اما این هدفی بسیار بزرگ است. البته مدت کمی بعد از آنکه به نام رام الله معرفی شدم در بیانیه‌ها اعلام کردیم که رام الله اسم بنده نیست...

۱۶. آیا دلیلی دارد که در طول صحبتها مستقیما نگاه نمی‌کنید؟
گاهی با نگاه مستقیم، انسان‌ها می‌توانند اعماق وجود همدیگر را ببینند و روح همدیگر را مشاهده کنند. چشم، دروازه روح انسان است پس از طریق نگاه مستقیم، انسان ممکن است بتواند از حیطه‌های روحی دیگران مطلع شود که این دزدی و تجسس است و بر خلاف فرمان صریح خداست که «و لا تجسسوا». اما این به آن معنا نیست که من ذهن کسی را می‌خوانم. و درباره خودم، وقتهایی هم بوده که مستقیم نگاه کرده‌ام اما در امتداد آن نگاه یا مدتی بعد، چیزهایی پیش آمده که گاهی مطلوب نبوده‌اند.

۱۷. چهار سال پیش وقتی... برخورد کردند ما شنیدیم که عده‌ای از پیروان شما تهدیدنامه‌ای را برای... ارسال کرده‌اند که در آن گفته بودند در صورت برخورد با شما خود را به دیوانگی و جنون خواهند زد و کارهای انتحاری خواهند کرد و خود را در خیابان‌ها به دار می‌آویزند... آیا این عمل علامت قانون‌گریزی شما و میل به فراقانونی عمل کردن نیست؟ اگر شما هم مثل بقیه یک شهروند معمولی هستید پس چرا نباید قانون با شما برخورد یکسانی داشته باشد. شما این ارعاب را چطور تفسیر می‌کنید؟
هیچ کس حق ندارد قانون‌شکنی کند و قانون‌گریزی تلاشی بر ضد بشر است. همه در برابر قانون مسئول‌اند و آنهایی که خود از قانون می‌گویند مسئولیت سنگین‌تری دارند. وقتی می‌خواهی درباره گفته‌ای قضاوت کنی، اول ببین آیا واقعاً کسی آنرا گفته؟ اگر واقعاً گفته آیا دقیقاً همانی را گفته که تو شنیده‌ای، اگر دقیقاً همان است، آن را به چه دلیلی، در چه شرایطی، به چه کسی و در چه جهتی گفته؟ گوینده چه کسی بوده و انگیزه‌هایش چه بوده؟ بارها با ما برخورد شده است که غالباً غیرقانونی بوده است اما کدام بار این اتفاق‌ها افتاده است؟ شاید دوستان چنین نامه‌هایی نوشته‌اند اما تا جایی که مربوط به بنده است، هیچ وقت نگذاشته‌ام که کاری بر خلاف قانون اتفاق بیفتد. ما تضعیف اسلام را به عنوان یک خط قرمز داریم ضمن اینکه هر وقت قانون بخواهد با بنده برخورد کند، در دسترس آنها هستم و در برابر قانون حرفی ندارم.

۱۸. یک وقتی شایع بود که می‌خواهند شما را اعدام کنند. فکر می‌کنید اگر این طور می‌شد، چه اتفاقی برای حرکت شما می‌افتاد؟
اولاً این کار خداست نه حرکت من... این اندیشه‌ها همیشه بوده‌اند و امروز هم زنده‌اند و به زندگی خود ادامه می‌دهند. برای زنده ماندن و تداوم حیات اندیشه‌های الهی اگر لازم باشد خودم و هر چیز دیگری را قربانی می‌کنم.[۱]اگر لازم شود خود را هم محکوم کنم، خود را به بهترین شکل محکوم خواهم کرد. اگر لازم شود که برای کار خدا، خود را هم انکار کنم که این سخت ترین قربانی هاست، آن را با اوج اشتیاقم انجام خواهد داد. [به تاریخ مصاحبه توجه شود: ۹/۵/۱۳۸۲] چیزهایی مثل فدا کردن اعتبار و حیثیت و آبرو هم که چاشنی این مائده الهی است. اما اعدام کردن من فکر جنون آمیزی است. حتی شایع شدن این حرف هم... اگر یک قارچ را از زمین جدا کنی، توسط همان قارچ می‌شود مزرعه بسیار بزرگی از قارچ پدید آورد حتی مزرعه‌ای در مقیاس جهانی. با این تفاوت که اکثر قارچ‌ها سمی‌اند حتی اگر ریشه آنها همان نباشد. بعضی از مرگ‌ها چنان‌اند که هر لحظه هزاران تولد را در خود دارند. مثلاً اگر یک درخت بارور و پر حاصل را قطع کنی، همه دانه‌ها و میوه‌های آن خود بخود به درختانی بزرگ تبدیل می‌شوند و احتمالاً در مدت کوتاهی این درختان فراگیر شده و در همه جا ظاهر می‌شوند. اگر روی یک چشمه، خاک و یا حتی آهن بریزی چشمه مدفون نمی‌شود بلکه از نقاط بسیار دیگر از زمین می‌جوشد و جویبارها و رودها را به وجود خواهد آورد و به دریا خواهد رسید. به چشم دیگر، انسانی که اساساً روح است چگونه ممکن است بمیرد. جسم را می‌توان از کار انداخت اما روح و نور و اندیشه نورانی کشته نمی‌شود بلکه پیوسته می‌روید و متولد می‌شود. شهادت بزرگترین پیروزی است زیرا بزرگترین تولد است. اندیشه را نمی‌توان تیر باران کرد. هر گلوله‌ای که به آن شلیک شود، هر بار که ترور شود، دهها هزار بار بیشتر و بارورتر می‌شود. همه تاریخ بشر و الگوهای شکل گیری اندیشه‌های اجتماعی، گواه بر این موضوع اند. حتی در دوران جاهلیت هم، حتی در تمدن‌های چند هزار سال پیش هم، جواب اندیشه و کلام، اعدام نبوده است. ترور فیزیکی و ترور شخصیتی عیسای ناصری که دهها سال هم این ترور شخصیتی طول کشید، یکی از اصلی ترین علل بوجود آمدن دین مسیحیت بود. و این یکی از دلایل بوجود آمدن اکثر مکتبهای بزرگ است... من سالهاست می‌گویم هر حرف حقی را قبول دارم حتی اگر بر ضد خودم باشد. هر حرف عقلانی و منطقی را می‌پذیرم حتی اگر بر ضد حرفهایی باشد که تا بحال زده‌ام. مسئله‌ای که به این آسانی حل می‌شود، اگر اساساً مسئله‌ای وجود داشته باشد، چه احتیاجی به راههای بغرنج و پیچیده دارد. تا امروز کتابهای زیادی نوشته‌ام که فقط یکی از آنها منتشر شده است. این کتابها پر از اندیشه‌ها و رویاها و ایده هاست. چگونه می‌شود این هزاران هزار اندیشه را نابود کرد. البته یک نظر که در همه این سالها بوده این است که اگر مرا تخریب کنند، اگر ترور شخصیت کنند و اگر به هر شکل و از هر راه بی اعتبار و بی آبرو و بی حیثیت کنند، لابد اندیشه‌ها هم فرو می‌ریزند در حالی که در تاریخ هزاران بار این اتفاق افتاده است اما همیشه نتایج آن به شدت عکس آنچه انتظار می‌رفت بوده. راه ساده و عملی این است که حرف بهتری زده شود، اندیشه‌های کاملتری ارائه شود و رویاها و ایده‌های قوی‌تر و غنی تری مطرح گردد. در آن صورت من سکوت می‌کنم و خودم از پیروان و شاگردان آن بیان کننده می‌شوم. اعدام من فقط به نفع منافقان و تفرقه اندیشان است چون مولد نفاق بیشتر و تفرقه‌های گسترده‌تر خواهد بود. اما اگر نظر خداوند این باشد که اعدام شوم با تمام اشتیاق و عاشقانه خواستار و محتاج آن هستم.

۱۹. جمعیت فدائیان شما با چه انگیزه‌ای بوجود آمده؟
مردن برای انسان کفر است، من خودم فدایی خدای خودم هستم و حاضر نیستم کسی به خاطر من بمیرد. شهادت مرگ در راه خداست نه در راه غیر خدا... همه ما، من و دوستانم، فدائیان خدا هستیم و کسی که فدایی خداست برای هیچ کس جز خدا نمی‌میرد و زندگی نمی‌کند. اگر انسان به خاطر دوستی و محبت بمیرد (نه به خاطر شخص دوستش) شاید این همان شهادت باشد اما فدا شدن برای یک شخص، کاری مشرکانه و انحرافی آشکار است. هیچ کس جز خدا شایستگی آن را ندارد که انسان فدایش شود. فدا شدن به خاطر عشق و از روی عشق هم همان فدای خدا شدن است اما این نباید به خاطر شخص باشد. من چنین جمعیتی را به وجود نیاورده‌ام و امروز آن را از شما می‌شنوم.
ـ...

۲۰. به نظر شما کدامیک از تئوری‌های جدید که برای ترسیم شرایط جهانی ارائه شده‌اند درست هستند. برخورد تمدن‌های هانتینگتون، نظریه پایان دنیای فوکویاما یا گفت وگوی تمدن‌های آقای خاتمی؟ در چند سخنرانی از نظریه گفتگوی تمدن‌ها حمایت کردید.
این نظرات هوشمندانه‌اند و کسانی که آنها را طرح کرده‌اند نسبت به اکثر مردم زمان خود از هوشمندی بالاتری بهره‌مند بوده‌اند. اینها و نظرات مشابه آنها دارای واقعیاتی هستند که نمی‌توان آن را نادیده گرفت. تا حدودی تفسیر کننده‌اند اما همه جوانب را در بر نمی‌گیرند. گفتگوی تمدنها، نظریه نهایی نیست اما نوعی تکامل و جهان پذیری در آن است... شاید نظریه پیوند تمدنها هم که اشاره به ازدواج، انحلال و مرگ تمدن‌ها و نیز تولد تمدن‌های جدید و وقوع ترکیبات جدید تمدنی دارد بتواند به بعضی از سوالات، جواب دهد[۲]...

۲۱. آیا شما یکی از... هستید یا با حضرت ولی عصر (عج) ارتباط مستقیم دارید؟
من از دوستان بسیار دوستدارنده ایشان هستم. در این سالها با تعداد زیادی [مدعی] امام زمان و [مدعی] پیامبر و خدا برخورد کرده‌ام که امروز بعضی از آنها از دوستانم هستند و فکر اشتباه خود را اصلاح کرده‌اند. یکی از مکانیزم‌هایی که در کارها داریم شناسایی افراد مدعی در زمینه‌های باطنی و ارزیابی حقانیت آنهاست. شاید تا حالا با ده بیست مدعی امام زمان (...) برخورد کرده‌ام. بعضی‌ها که دکان بودنشان وضوح دارد اما بعضی‌ها فقط دچار یک فکر اشتباه شده‌اند مثل همه مردم که دچار افکار اشتباه می‌شوند...
تا این زمان هم هر کسی که گفته است من ولی عصر (عج) و صاحب زمان هستم یا دروغ گفته یا اشتباه می‌کند. این درباره کسانی که مدعی ارتباط با ایشان هستند هم صادق است. ولی‌الله الاعظم در دسترس مردم نیست لکن دست او به همه مردم می‌رسد و هرگاه ضرورت یابد خود را در دسترس مردم قرار می‌دهد. البته من خودم هم ارتباطی با ایشان ندارم و ایشان را ندیده‌ام...

۲۲. ظاهر بیرونی شما انطباق و مشابهتی با مذهبیون ندارد. طبق گفته خودتان تحصیلات قابل قبولی ندارید، بویژه تحصیلات دینی، تعاملی با حوزه و دانشگاه هم نداشته‌اید و در محضر علماء بزرگ نبوده‌اید. [۳]به همین دلیل است که قبول کردن حرف‌هایی که در ارتباط با مذهب و معنویت می‌گویید، برای امثال بنده آسان نیست. به چه دلایلی موجه است که حرف‌ها و نظرات شما را در ارتباط با اسلام و قرآن، لااقل افرادی مثل من، جدی بگیرند؟
اگر خداوند بخواهد کاری کند، هر طور که بخواهد و از هر طریقی که بخواهد آنرا به انجام می‌رساند. چه چیزی می‌تواند خدا و کار خدا را محدود کند. خداوند مجبور نیست که مطابق قراردادها و عادات مرسوم عمل کند. هیچ کس نمی‌تواند برای او تعیین تکلیف کند یا دست او را ببندد. هیچ کس مجاز نیست او را مؤاخذه کند. البته همین بهتر است که نظرات مرا درباره اسلام و مسائل دینی نپذیری چون در این زمینه نظر خاصی هم ندارم. یعنی سواد اسلامی و مذهبی ندارم و نه فقط صاحب نظر نیستم بلکه دارای نظر هم نیستم. این چیزی است که درباره خودم می‌دانم. اما بهتر است تو درهایی را در زندگی ات باز کنی. نه برای من، چون قصد ندارم هیچ وقت به زندگی تو یا افکار تو وارد شوم. این را برای امکان‌های دیگر زندگی ات می‌گویم... گمان نکن که نظر خداوند شبیه به نظر انسان است یا اینکه او بر حسب روش‌های تفکر و تشخیص انسان، قضاوت می‌کند...[۴]

۲۳. اما برای هر مقصودی راه معینی وجود دارد.
اگر با مدرسه و دانشگاه رفتن، انسان خدا را می‌یافت و حقیقت را تجربه می‌کرد پس تو و افرادی مانند تو، کسانی که از این راهی که تو می‌گویی رفته‌اند، باید نوریافته و متصل به خدا باشند. اگر اینطور بود، که مسائل بشر، خیلی پیش از اینها حل می‌شد و الان زمین پر از مردان حق و صالحان خداآسا بود ولی اینطور نیست پس مبنای نظر تو، اشتباه است و مفروض تو مردود است. این مثل آن است که بگویی برای آنکه عشق را تجربه کنی و عاشق شوی باید فلان کتاب‌ها را بخوانی، لباس قرمز رنگ بپوشی، چند نفر هم شهادت دهند تا بلکه تو به تجربه عشق نائل شوی. برای هر چیز مسیری طبیعی وجود دارد اما مگر تو این مسیرها را می‌دانی یا آنچه می‌دانی همه آن چیزیست که در علم الهی وجود دارد.

۲۴. آیا شما حاضر به مناظره با آقای... هستید؟
حقیقت هست و زنده و فعال است و نشانه‌های خود را دارد و خود، گویای خود است. مناظره درباره حقیقت به چه کاری می‌آید؟ آیا می‌شود درباره بود و نبود خورشید مناظره کرد؟ من می‌گویم خورشید هست، نور هست، روشنایی هست، این چه احتیاجی به بحث کردن دارد؟ بحث کردن درباره واضحات و بدیهیات و مناظره درباره بود و نبود خورشید، مناظره نیست... این از مناظره درباره خدا و حقانیت‌های مرتبط با او.[۵] اما درباره مسائل مذهبی و اسلامی، ایشان که تو می‌گویی نمی‌تواند با من مناظره کند چون اطلاع ایشان درباره مسائل شرعی بسیار بیشتر از من است. ایشان یکی از مراجع بزرگ حل مسائل اسلامی و شیعه هستند و بنابراین باید در این زمینه به من درس بدهند و مسائل مرا جواب دهند. من که در این زمینه‌ها ادعایی ندارم که بخواهم مناظره کنم. بله درباره برخی از نظریات بنیادی، درباره برخی از مسائل علوم باطنی چیزهایی هست که اگر زمانی نیازی به مناظره باشد با افراد مربوطه، این کار انجام می‌شود اما در زمینه مذهب و اسلام و شیعه، من حتی در حد یک طلبه هم نیستم.
...

۲۵. بهتر بگویم از کجا بدانیم که چیزهایی که درباره شما می‌گویند یا از شما نقل قول می‌کنند درست است؟

میزان قرآن است. اگر آنها هماهنگ با قرآن بود و با کلام خدا هم‌خوانی داشت، قابل اعتماد است و غیر از این نباید به آن اعتماد کنید. و اگر چهار تن از دوستان و همراهان شناخته شده‌ام موضوع را تأیید کردند می‌توانید آن را مربوط به من بدانید.

۲۶. در اسلام ارتباط با ارواح و حلول روح حرام است در حالی که این یکی از مواد درسی شما است. به ما گفتند که شما ارتباط گسترده‌ای با ارواح دارید و کارگزاران روحی دارید! گفتند که شما با ارواح انبیاء و اولیاء و ائمه (س) رابطه نزدیک و روحی دارید! اما تا جایی که ما خوانده‌ایم و اطلاع داریم در اسلام بحث ارتباط روحی هرگز مطرح نبوده است و از آن به عنوان یکی از بدترین گناهان نام برده شده.

اینها که گفتی، شاید در اسلام حرام نباشد و البته نه از ارکان تعلیم ماست و نه تعلیم ماست. از نظر ما ارتباط با ارواح برای عموم مردم کاری باطل است مگر برای کسی که بر ارواح اقتدار داشته و قدرت فرمانروایی دارد. آنکه در ارتباط با ارواح به امکان زنده نام خدا مجهز است و خداوند از این طریق به او اقتدار و تصرف در عالم ارواح را بخشیده است و او را حفظ کرده است. چنین کسانی، خود از اولیاء بزرگ الهی‌اند و اما اجازه داشتن آنها همیشه به معنای استفاده آنها نیست.

۲۷. چرا شما به اکثر شاگردانتان تاکید کرده‌اید که نباید ارتباط خود را با شما علنی کنند و نباید بگذارند که به عنوان شاگردان شما شناخته شوند؟
روزی نیست که تهمتی به من نزنند و مرا به چیزی واهی متهم نکنند و داستان دروغی درباره‌ام نبافند و این کارها آنها را به رنج و سختی می‌اندازد… این را به خاطر خودشان گفته‌ام.

۲۸. چرا به طور شفاف خود را معرفی نمی‌کنید تا حرف‌های شما بدون ابهامات جانبی شنیده شود؟
وقتی اشاره به خودم می‌کنم می‌گویند خودثنایی و خودپرستی، وقتی اشاره نمی‌کنم می‌گویند سرّی و در پرده. وقتی که حال و یافته‌هایم را می‌گویم می‌گویند این کفرآمیز است و زمانی که نمی‌گویم می‌گویند چرا ابهام‌زایی می‌کنید و ما را به تردید می‌اندازید. ولی این برای تو چه اهمیتی دارد که من کی هستم چون تو با من بیگانه‌ای. آیا برای تو مهم است که معلم ریاضی کیست یا اینکه درس‌های ریاضی‌اش درست و عالی است؟ چیزهایی که گفته‌ام از ریاضیات هم درست‌تر و دقیق‌ترند اما اگر خودم مطرح شوم این مانع آموختن آنچه گفته‌ام می‌شود پس ترجیح داده‌ام که خود را معرفی نکنم.[۶] انسان دانا از معروفیت بیزار است و آن را محبوس و مدفون شدن تلقی می‌کند.

۲۹. اگر شما به دنبال مریدسازی نیستید چرا دهها سخنران و مدرس آموزش داده‌اید تا افکار شما را در همه کشورها منتشر کنند. چه دلیلی دارد که درباره شما گزارش‌های مستند می‌نویسند و فیلم‌های مستند می‌سازند و شاگردان شما سعی می‌کنند به امکانات وسیع رسانه‌ای و اینترنتی و شبکه‌های ماهواره‌ای دست پیدا کنند؟ راستی بودجه هنگفت این کارها از کجا آمده؟
تا این لحظه به کسی نگفته‌ام که برود افکار مرا منتشر کند...
آموزش تعدادی از سخنرانان و مدرسین هم نتیجه طبیعی درسها و جلسات بوده است... اما تأسیس چند شبکه ماهواره‌ای آنقدر کار بزرگی نیست که احتیاج به حکم مأموریت داشته باشد. هر وقت ضرورت این کار وجود داشته باشد، اجرای آن به سادگی امکانپذیر است و نیازی به تشریفات خاص ندارد. در سه روز هم می‌شود تعداد زیادی شبکه راه انداخت اما اگر تصمیمی به اجرای آن بود، تا به حال انجام می‌شد. این روزها هر کسی با کمی تلاش می‌تواند یک شبکه ماهواره‌ای، و با تلاش بیشتر، چند شبکه راه‌اندازی کند.
ـ...
۳۰. در سطح تهران و شهرستان‌ها آگهی‌های آموزشی! فراوانی پخش شده است که مرتبط با شماست. یک نمونه‌اش الان دست من است: «هنر کنترل ذهن و روش‌های برنامه‌ریزی مغز، فنون انتقال انرژی و شفابخشی، هنر رؤیابینی و هنر تفکر متعالی که مشتمل بر ۳۶ روش تفکری است». آیا همه اینها را خود شما تدریس می‌کنید؟ محل استناد قرآنی و اسلامی این‌ها دقیقاً کجاست؟ در اسلام ما یک تفکر دینی بیشتر نداریم و اگر این تفکر را کنار گذاشتیم مابقی انحراف و گمراهی است. در هیچ کجای قرآن مطلبی درباره تفکر خلاق و سی و شش سبک تفکری و این مسائل وجود ندارد. اینها زاییده معنویت آمریکایی است که خودش اصولاً از معنویت خالی است.

... به دانسته‌هایت بیش از حد اعتماد نکن و به ندانسته‌هایت بیش از حد بی‌اعتماد نباش. ندیده، قضاوت نکن. ناشنیده رأی نده. خودبینی تو آنقدر قدرتمند است که قرآن و اسلامِ تو را هم اسیر خود کرده. خودبینی تو با رنگی از مقدسات، خود را محکم‌تر کرده و با سوءاستفاده از اسم خدا حیات خود را تضمین کرده است. افکار تو عین واقعیت نیست و چه بسا درست‌ترین افکار ظاهری تو، غیرواقع باشند.
قبل از هر کاری بهتر است حفره‌ای را در دیوار خودبینی‌ات ایجاد کنی، تا بتوانی از طریق آن به جهان واقعی نظر بیندازی. این برای تو می‌تواند شروع یک زندگی دوباره و حقیقی باشد.

۳۱. شما مدعی هستید که از عالم غیب اطلاع دارید و همه چیز را می‌دانید و به هر کاری قدرت دارید. شما ادعا کرده‌اید که می‌توانید هر معجزه‌ای را بکنید و در زمین و آسمان قدرت تصرف دارید. نعوذ بالله بگویید در جای خدا نشسته‌اید چون قدرت مطلق مخصوص پروردگار است. این ادعای شما کفرآمیز است.
تاکنون کجا از من شنیده‌ای یا دیده‌ای که چنین ادعایی کرده باشم؟ سالهاست که این حرف‌های موهوم را در سخنرانی‌ها، در جلسات کوچکتر، در جلسات خصوصی، در بیانیه‌ها و به طرق دیگر تکذیب کرده‌ام. بیش از این چکار می‌توانم بکنم؟ خودم را تخریب کنم؟ این کار را هم بارها کرده‌ام. خودم را در موضع تهمت و اتهام قرار دهم؟ این کار را هم کرده‌ام. اگر تو راه حلی داری بگو. اگر حق باشد، انجام می‌دهم و سپاسگزار می‌شوم. من از بت‌شکنی لذت می‌برم و به این کار شدیداً علاقمندم. اگر قرار است خودم بت شوم دوست دارم خودم زودتر از همه آن را خرد کنم. در یک سخنرانی بزرگ می‌خواستم لباسم را در بیاورم، گفتند اگر اینکار را بکنی نتیجه عکس می‌دهد، دیدم درست می‌گویند... چنین ادعایی برای بشر، اساساً باطل است و من هم هرگز چنین چیزی یا مشابه آنرا نگفته‌ام. تو هوس و هیجانت را مبنای قضاوت گذاشته‌ای. [۷]

۳۲. احتمالاً خودتان زیاد شنیده‌اید که درباره شما چه حرف‌هایی می‌زنند. بالاخص شاگردان و نزدیکان شما. بیشتر چیزهایی که به شما نسبت می‌دهند شرک‌آمیز است. القابی مثل مسیح، روح خدا، خلیفه‌الله، پیامبر گناهکاران و غیر مذهبیان، ناجی بی‌دین‌ها،... کلمات مسئله داری است... چاره کار در این نیست که شما در یک جلسه لخت بشوید یا خود را به دیوانگی بزنید. شما کارهای دیگری هم می‌توانید بکنید. می‌توانید کتاب بنویسید یا بیایید در تلویزیون حرف بزنید. شما حتماً می‌توانستید جلوی این همه حرفهایی را که درباره تان هست بگیرید. چرا می‌گویند شما می‌توانید زلزله بسازید. حتماً این دلیل دارد. چرا درباره من نمی‌گویند. و اینکه شما معجزه می‌کنید و شفادهنده و مستجاب‌الدعوه هستید، کلمه‌های پر مسئله‌ای است که به هیچ عنوان با اعتقادات جامعه امروز ما و شرع و عقلانیت تناسب ندارد. چرا شما خودتان جلوی این حرف‌ها را نمی‌گیرید؟
از کجا می‌دانی جلوی آن را نگرفته‌ام؟ شرح این انکارها و ممانعت‌ها بیش از یک کتاب است. ولی تو چرا فقط نقل قول‌های یک طرف را می‌گویی. بعضی‌ها هم مرا آمریکایی و غربی و صهیونیست می‌دانند. بعضی‌ها فحش می‌دهند، حتی به خدا و قرآنی هم که به آن اعتقاد دارم فحش می‌دهند. می‌گویند شیاد، دروغگو، دیوانه، کلاهبردار، کافر و ملحد. بخشی از تلاش‌های این چندساله جلوگیری از آن حرفهای تقدس آمیز و بزرگ است اما من تا بحال جلوی حرفهای منفی را نگرفته‌ام. بارها هم به آن دامن زده‌ام. تا همین اواخر مکانیزمی وجود داشت که با توافق خودم بر ضد خودم تبلیغ می‌کرد، توهین می‌کرد، تهمت می‌زد ولی یکی دو سال پیش وقتی که متوجه شدیم شما و دوستان و همفکران شما در این موضوع فعال شده‌اید و عزم خود را جزم کرده‌اید تا مرا در سطح جامعه تخریب و به قول آن دوستت نابود و بی اعتبار کنید، آن مکانیزم همان موقع و برای همیشه از بین رفت. شما هم که از امکانات رسانه‌ای و دسترسی به آقایان چیزی کم ندارید. شمشیر و خنجر و نیزه و کمان هم که دارید. ما هم که دستمان خالی است و حتی یک سپر کاغذی هم برای دفاع از خود نداریم. دیگر چکار باید بکنم. من اینها را به وجود نیاورده‌ام و تصدیق نکرده‌ام اما سال‌هاست که جلوی آن را گرفته‌ام. اگر هم‌زمانی لازم شود چه بسا خود را در محکومیتی ظاهری قرار دهم، خود را محکوم کنم و بر علیه افکار افراطی خوب و بد پیرامون خود، به جانب خودم دست به شمشیر شوم.
....

۳۳. چه فرقی می‌کند اگر هم شما نگفته‌اید، همه مریدان و شاگردانتان سال‌هاست چنین حرف‌هایی می‌زنند.
اگر هم عده‌ای از آنها این‌ها را گفته باشند، این چه قضاوتی است که تو گفته دیگران را به من نسبت می‌دهی. آنها خودشان مسئول نظراتشان هستند. آنچه من باید در این‌باره می‌گفتم، گفته‌ام و آن اینکه ادعای وحدانیت یا ادعای علم و توانایی مطلق، برای بشر، ادعایی باطل است و هیچ انسانی به غیب احاطه ندارد و از همه قدرت خداوند برخوردار نیست و اینکه در این زمان هر کسی که مدعی نبوت یا امامت بوده است به خطا رفته است. و من تنها تسلیم و خدمتگزار خداوند هستم نه بیش از این.

۳۴. تناقض‌هایی وجود دارد. به عنوان مثال شما می‌گویید که با فرقه‌گرایی مخالف هستید اما بعضی از رهبران فرقه‌های مختلف با شما روابط نزدیک دارند و از شما خط می‌گیرند. شما از سیاست‌مداران، به طور کلی انتقاد می‌کنید اما با بعضی از رهبران بزرگ سیاسی ارتباط خصوصی دارید و به آنها مشورت می‌دهید. حتی در جلسات علنی شما تعداد زیادی از اعضاء خانواده‌های مقامات حکومتی حضور دارند.
اعضاء خانواده سیاستمداران و هر قشر دیگری می‌توانند مثل همه مردم زندگی کنند و کسی نمی‌تواند این امکان و آزادی را از آنان سلب کند. و بعد اینکه ما از رد فرقه‌گرایی و سیاست‌بازی و بازی‌های سیاسی گفتیم نه اینکه هر کسی مبتلا به فرقه و سیاستی شده بود خودش مردود است. انسان‌ها، کارهایی نیستند که انجام می‌دهند. انسان، انسان است و عمل او عمل او. سل بیماری ناخوشایندی است اما هر کسی که سل داشت، موجود ناخوشایندی نیست و نمی‌توان او را رد کرد. تناقض در فکر تو است نه در واقعیتی که تو درباره‌اش فکر کرده‌ای.

۳۵. فکر نمی‌کنم اینطوری باشد. اگر مایل هستید من می‌توانم نمونه‌های زیادی از این تناقض را برایتان فهرست کنم. شما مسئله مخالفت با مریدسازی را مطرح می‌کنید اما عملاً دهها هزار مرید و فدایی بدور خود جمع کرده‌اید. اطرافیان شما از هفتاد و دو ملت هستند. حزب‌اللهی، دانشگاهی، غرب‌زده، لامذهب و مذهبی و این خودش حکایت از رفتار متناقض شما دارد. شما بر خلاف حرف‌های دو آتشه‌ای که درباره دین می‌گویید کمترین ویژگی‌های ظاهری افراد مذهبی، حتی ریش هم ندارید. با وجود تأکید به ساده برخورد کردن برای دیدن شما باید از هفت‌خوان رستم گذشت. دیدن رییس سازمان ملل هم از دیدن شما آسانتر است. این همه پیچیدگی و رمزی‌کاری برای چه چیزی است؟ از یک طرف می‌گویید آدم معمولی هستید و از یک طرف دیگر می‌گویید اگر مجبور شویم خاورمیانه را یک ساعته با زلزله شخم می‌زنیم، فلان کشور را زیر آب می‌بریم، مردگان را زنده می‌کنیم و لابد آسمان را هم به زمین می‌آورید. کدام آدم معمولی چنین حرفی می‌زند؟ این‌ها همه تناقض است.
شما که قرآن را میزان قرار می‌دهید و در همان حال مباحث درسی درباره ارواح و اسرار می‌گذارید اسم اصلی این کارها چیست؟ اگر پیش‌بینی آینده و زلزله ساختن و شفا و جادوگری با قرآن و اسلام همخوانی داشت پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) بیشتر از هر کسی به آن عمل می‌کردند. اگر حرف‌های شما از قلب قرآن بیرون آمده چرا این همه بزرگان و مجتهدین و آیات عظام و مراجع تقلید حرف مشابه شما نزده‌اند؟ آیا همه آنها در خواب غفلت بوده‌اند و فقط شما یک نفر بیدار هستید؟ اگر شما اینقدر قدرت دارید و به قول خودتان خدا همه‌جوره با شماست پس چرا جلوی ظلم‌های اسرائیل و آمریکا را نمی‌گیرید؟ اصلاً آیا شما معنی عدالت را می‌دانید؟ مرجع تقلیدتان کیست؟

چشم تو آلوده به نفاق است و فکر تو متفرق است. یکی نیستی پس نمی‌توانی یکی را ببینی. تو به دنبال آن هستی تا تصورات دوگانه‌ات را در بیرون از خودت پیدا کنی به همین دلیل تفاوت‌ها را تناقض می‌بینی. روش سؤال پرسیدن و خبر دادن تو مثل دادگاه‌های تفتیش عقاید است. دو جمله را می‌گویی اما پنج جمله قبل و بعد از آن را نمی‌گویی. نقل قول می‌کنی اما سمت و سوی آن را عوض می‌کنی. کلیت و اصل موضوع را نمی‌گویی اما جزئیات را با تغییرات اندکی به عنوان اصل موضوع مطرح می‌کنی. واقعیت‌ها را با ابهامات و حدسیات و خیالات آمیخته می‌کنی و آن را به عنوان یک واقعیت مسلم و جدی طرح می‌کنی. سؤال می‌پرسی اما جواب را نمی‌خواهی، تأیید بدبینی و کج‌بینی‌ات را می‌خواهی.[۸] قبل از اینکه به قضاوت بنشینی رأی می‌دهی. روش قضاوت تو مثل سنگ در تاریکی انداختن است و وقتی سنگهایت تمام می‌شود شروع به توهین و فحاشی می‌کنی.[۹] برای ماهی گرفتن از تور پاره استفاده می‌کنی، بنابراین واقعیت‌ها در تور اندیشه‌هایت نمی‌افتد. آینه‌ای که برای دیدن حقیقت از آن استفاده می‌کنی آنقدر کدر و ناهموار و ناهنجار است، که کوه را چاه نشان می‌دهد و چاه را کوه، رودخانه را به صورت مار افعی بزرگ به رویت ات می‌رساند و مار را مانند ریسمانی به تو نشان می‌دهد که می‌توانی از چاه بیرون بیایی. این مار ریسمان نما نفرت تو است. تو پر از کینه و نفرتی، و فقط به دنبال این هستی که قالبی برای بروز آن پیدا کنی. امروز من بودم اما فردا چیز دیگری را پیدا می‌کنی و پس فردا چیز دیگر. نفرت زدگی، تاریکی است و راه به خداوند بخشنده و مهربان که شروع قرآن و سوره‌های قرآن است، و ابتدای کلام خداست ندارد. حتی اگر خدا هم خود را به چنین جماعتی نشان دهد آنها خدا را محکوم می‌کنند و انکار می‌کنند و برای از میان بردن‌اش نقشه می‌کشند چه برسد به بنده و خدمتگزار خدا.[۱۰]
اینها همه تناقض‌ها و دوگانگی‌های درونی خود تو است که آن را در آینه وجود دیگری می‌بینی. چشم تو از نور محروم است و در تاریکی می‌بیند. در تاریکی، چه بسا درخت انجیر مانند دیو به نظر آید و درخت زیتون شبحی در کمین شمرده شود. وقتی چشم انسان از نور تهی شود و انسان در تاریکی روح خود به جهان نگاه کند او واقعیتها را همانند سایه‌ها، زندگان را بسان مردگان و مردگان را چنان می‌بیند که انگار زنده شده‌اند.

گفت و شنودی با ایلیا «میم» رام الله (پیاده شده از فیلم)

[۱]  ای دوستان من از آنانی نترسید که قادرند فقط جسمتان را بکشند چون نمی‌توانند به روحتان آسیبی برسانند. اما به شما خواهم گفت  از که بترسید. از خدایی بترسید که هم قدرت دارد بکشد و هم به جهنم بیندازد و بلی از او باید ترسید. حضرت عیسی (ع)

[۲] نظریه پیوند تمدن‌ها (ازدواج تمدن‌ها) یکی از دکترین‌های مطرح شده توسط ایلیا «میم» می‌باشد. این نظریه اولین بار در یک سخنرانی عمومی مطرح شد.
[۳] پسرک تا کنون بسیاری چیزها آموخته بود اما نه از مدرسه، نه از اندک اطرافیانش و نه حتی از پدر و مادرش. او "می‌دید"، "می‌شنید" و مهم‌تر از همه اینکه این دیده‌ها و شنیده‌ها را درک می‌کرد و "می‌فهمید". ساعت‌ها نشستن در کنار رودخانه، گوش سپردن به آوای کوهستان، خیره شدن به آسمان و ابرها، برای او از هر تفریحی لذت بخش‌تر بود. اکنون پدر و مادرش می‌خواستند او را به مدرسه بفرستند.... نخستین چیزی که فرا گرفت، کشیدن خطی صاف بود. این خط صاف "یک" بود. نخستین تعلیم، "یک" بود، همانطور که آخرین نیز. گویی این یک را قبلاً نیز دیده بود... پس او نوشتن این "یک" آشنا را آغاز کرد و آن را ادامه داد. دیگران به یادگیری سایر آموزش‌ها پرداختند و (به ظاهر) پیشرفت کردند اما او همچنان (به ظاهر) فقط به آموختن یک می‌پرداخت و آن را ادامه می‌داد. آموزگارش پرسید: چیزهای دیگری هم برای آموختن هست. نمی‌خواهی آنها را بیاموزی؟ نوشتن یک را به پایان نرسانده‌ای؟ او پاسخی نداد و کماکان به نوشتن ادامه داد. یک هفته، یک ماه و ... گذشت. امید پدر و مادرش برای اینکه او چیزی بیاموزد، از بین رفته بود چون او فقط "یک" را می‌دید، "یک" را می‌شنید و "یک" را نقش می‌زد. از مدرسه بیرونش راندند چرا که گمان کردند او نمی‌خواهد یا نمی‌تواند چیزی بیاموزد. اما پسرک در خانه هم همان تمرین را دنبال می‌کرد و در برابر همه پرسش‌ها، یک پاسخ داشت: هنوز "یک" را نفهمیده‌ام. و دیر زمانی گذشت... روزی او به مدرسه پیشینش بازگشت و آموزگارش را دید. به او گفت: "یک" را فهمیدم. آموزگارش با تمسخر گفت بنویس. او گچ را از آموزگار گرفت و روی دیوار، "یک" را نقش زد. و دیوار، دو نیمه شد… (منبع ثانویه: نشریه هنرهای زیستن)

[۴] از کسی ایراد نگیرید تا از شما نیز ایراد نگیرند. زیرا هر طور که با دیگران رفتار کنید، همانگونه با شما رفتار خواهند کرد. چرا پر کاه را در چشم برادرت می‌بینی، اما تیر چوب را در چشم خود نمی‌بینی؟ چگونه جرأت می‌کنی بگویی: اجازه بده پر کاه را از چشمت در آورم، در حالی که خودت چوبی در چشم داری؟ ای متظاهر، نخست چوب را از چشم خود درآور تا بهتر بتوانی پر کاه را در چشم برادرت ببینی.
[۵]  در بحار الأنوار آمده: مردی به امام حسین علیه السلام گفت: بنشین تا با یکدیگر درباره دین مناظره کنیم. حضرت فرمود: ای مرد، من به دین خود آگاهم و راه راست برایم معلوم و روشن است. اگر تو نسبت به دینت آگاهی نداری برو و آن را تحصیل کن، مرا چه به بحث و مجادله؟ همانا شیطان آدمی را وسوسه می‌کند و در گوش او می‌خواند و می‌گوید: درباره دین با مردم مناظره کن تا فکر نکنند که تو آدم ناتوان و نادانی هستی.

[۶] آنچه نمی‌دانی مگوی، حتی تمام آنچه را هم که می‌دانی مگوی، زیرا خداوند بر کلیه اعضای بدن تو فرایضی واجب کرده است، که روز قیامت به وسیله آنها بر ضد تو حجت می‌آورد. حضرت علی (ع)
[۷] امام علی علیه السلام: تندی را کنار بگذار و در دلیل بیندیش و از یاوه گویی خود را نگه دار، تا از لغزش در امان مانی

[۸] علی علیه السلام به کسی که از او مشکلی پرسید، فرمود:برای فهمیدن بپرس، نه به قصد جدل. زیرانادانی که چیزی می‌آموزد، همانند داناست و دانایی که پای از دایره انصاف بیرون می‌نهد به نادان می‌ماند.
[۹]  پیغمبر اکرم (ص) می‌فرماید: «من کان فی قلبه حبه من خردل من عصبیه بعثه الله یوم القیامه مع اعراب الجاهلیه; هر کس در دلش به اندازه دانه خردلی عصبیت باشد، خداوند روز قیامت او را با اعراب جاهلیت محشور می‌کند»
[۱۰] سه کسند، که جز انسان منافق در حق آنان بی‌حرمتی نمی‌کند: ریش سفید اسلام، پیشوای دادگر و آموزگار خوبیها. رسول اکرم (ص)

 

نظر دهید

0