ایلیا «میم» کیست؟

  1. معرفی
  2. آموزگار بزرگ تفکر
  3. آثار توقیف شده

Ostad-Iliyaایلیا رام الله در میان پیروان خود و در نقاط مختلف دنیا به اسم‏های مختلفی شناخته شده است... ظاهر او شباهتی به افراد مذهبی ندارد و خود مؤکداً گفته است که مذهبی و متشرع نیست . وی در باره دین و مذهب آموزش نمی دهد و به سوالات شرعی نیز پاسخ نمی گوید اما با این وجود اکثر تعلیمات او در راستای احیاء معنویت الهی و معرفت باطنی است....

ادامه مطلب

 

Peyman Fattahi- Elia Ramollah 1علم تفکر زیرساخت اصلی دانایی و هوشمندی انسان است... درواقع می‏توان گفت که علم تفکر تکنولژی هوشمندی و روش‏های دانایی است و این موضوع تأثیرات بسیار تعیین‏ کننده و اساسی خود را در حل مسائل (جدای از مقوله اطلاعات) بجا می‏گذارد. از این دیدگاه، با تحلیل شخصیت معلم بزرگ، ایلیا «میم» به نتایج جالبی برمی‏خوریم که به نوعی می‏تواند نمایانگر ابعادی از این تکنولژی هوشمند باشد...

ادامه مطلب

 

 

تا سال 1386 حجم متون تعلیمی او به بیش از 4000 صفحه رسید که در قالب 40 عنوان کتاب گردآوری شده بود. به جز کتاب «جریان هدایت الهی» که حاوی مجموعه سخنرانیهای ایلیا «میم» در سن 23 سالگی است -و در سال 77 با تدوین یکی از شاگردان وی چاپ شد- کلیه کتب تعلیمی وی تحت توقیف دایره ادیان و مذاهب اطلاعات بوده و اجازه انتشار ندارند.فهرستی از مکتوبات تعلیمی استاد ایلیا «میم» که تا سن 33 سالگی از ایشان در دست است عبارتند از ...

ادامه مطلب

 

قصار روز

Category مقالات خواندن 4454 دفعه

نشانه‌ها، شرط لازم، نه کافی

در شماره قبل سعی کردیم ببینیم از کجا می‌توانیم بفهمیم در جاده پر پیج و خم زندگی گم شده‌ایم؟
و در پاسخ دیدیم جاده اصلی زندگی، هزاران نشانه و علامت دارد و در طول قرن‌ها، انواع تونل، زیرگذر، پل و... در آن ایجاد شده و آن را آسفالت شده، خط کشیده شده، با انواع چراغ‌های سبز و قرمز و تابلوهای خطر و... به ما سپرده‌اند تا از آن بزرگراه روشن و هموار، به مقصد اصلی برسیم. اما متأسفانه خیلی از ما گرفتار بیراهه‌ها و جاده‌های فرعی و میان‌برهای کاذب می‌شویم یا تا آخر عمر از این فرعی به آن فرعی یا از این بیراهه به آن بیراهه تغییر مسیر می‌دهیم.
در آن مقاله تأکید بر این بود که برای آن که بفهمیم گم شده‌ایم یا نه، کافی است به علائم و نشانه‌ها دقت کنیم چون وقتی جاده‌ای، جادهٔ اصلی است، به آن رسیدگی شده و انواع علامت‌گذاری برای رسیدن به مقصد در آن انجام شده است.
اینک می‌خواهم بروم سراغ این مطلب که چرا گاهی با آن که صدها علامت و نشانه جلوی چشم است، آنها را نمی‌بینیم و در نتیجه راه را گم می‌کنیم؟ ممکن است بگویید ندیدن نشانه‌ها و علامت‌ها موضوعی عادی و طبیعی است و بیشتر ما در بیشتر موارد نمی‌توانیم همه چیزهایی را که جلوی چشمانمان قرار می‌گیرید ببینیم، اما من می‌خواهم بگویم اتفاقاً این ندیدن، اصلاً هم طبیعی نیست، بلکه عواملی دست به دست هم می‌دهند تا ما نتوانیم یا نخواهیم نشانه‌های اطرافمان را با وجود تعدد و بزرگی‌شان ببینیم و همین عوامل هستند که (به عنوان موانع کوچک و بزرگ)، ما را از رسیدن به هدف بازمی‌دارند.


انرژی‌مان محدود است
در نظر بگیرید کسی با اتومبیل خود در جاده‌ای رانندگی می‌کند. اگر از بالای یک کوه یا بلندی به او نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که در حال حرکت است و در هر لحظه مختصات مکانی‌اش تغییر می‌کند، اما خود او در (داخل اتومبیل)، کمتر متوجه حرکت خود است. او بیشتر، در حال حرف زدن، خوردن، آواز خواندن و کارهایی از این دست است. او به طور مبهمی متوجه می‌شود که مناظر اطراف عوض می‌شود، نم‌نم بارانی می‌بارد یا باد می‌وزد، هوا سرد یا کمی گرم می‌شود. او حواسش بیشتر به درون اتومبیل است، به این که آیا کولر یا بخاری خوب کار می‌کند یا نه، آیا صندلی‌ها راحت‌اند؟ آیا فضای داخل اتومبیل بزرگ است یا تنگ، آیا بنزین دارد یا نه؟ و آیا بهتر نیست همصحبتی برای خود بیابد؟ چون انرژی و میزان توجه انسان محدود است، توجه زیادتر به داخل اتومبیل باعث می‌شود توجه‌اش نسبت به بیرون کمتر شود و در این صورت بدیهی است که اگر ده‌ها یا صدها تابلوی بزرگ سر راهش باشد، نتواند آنها را ببیند و تنها شاید اگر زلزله‌ای بیاید، یا درختی واژگون شود، یا سنگی بزرگ بر سر راهش بیفتد بتواند به بیرون توجه بیشتری نشان دهد!


مثل یک ربات کامپیوتری
عامل دیگری که باعث می‌شود فرد مورد نظر ما، نشانه‌ها و علامت‌ها را نبیند، کلیشه کردن رانندگی و حرکتش است. گاهی افراد حرکت در جاده را تبدیل به یک کلیشه می‌کنند و در این کلیشه یا چارچوب، فقط چیزهایی را می‌بینند که با خود قرار گذاشته‌اند ببیند! مثلاً درجة باک بنزین یا روغن، کم‌بادی لاستیک‌ها، بعضی از تابلوها، درجه سرعت اتومبیل یا ظاهر بدنه و ... را می‌بینند اما چیزهای دیگر را نمی‌بینند. آنها مثل یک ربات کامپیوتری عمل می‌کنند، یعنی چند برنامة نرم‌افزاری مشخص برای خود تعریف کرده‌اند و همان‌ها را اجرا می‌کنند و گویی قرار نیست کار دیگری پیش آید. در آسمانِ جادة این قبیل افراد، حتی اگر دو تا خورشید بدرخشد، آنها متوجه نمی‌شوند، چون در برنامة آنها نرم‌افزاری برای بررسی تعداد خورشیدها نیست! این‌ها هم مانند دسته قبلی فقط اگر اتفاق غیر مترقبه و بازدارنده‌ای بیفتد، به ناچار کلیشه‌شان را گسترش می‌دهند و برنامه یا کلیشة جدیدی تعریف می‌کنند تا بتوانند بر طبق آن عمل کنند و رخداد جدید را در آن بگنجانند.


نشانه‌ها به من ربطی ندارند
اما دسته دیگری هم هستند که علامت‌ها و نشانه‌ها را کاملاً سطحی و ظاهری می‌بینند و در بارة آنها فکر نمی‌کنند، آنها را تعبیر و تفسیر نمی‌کنند، تحلیلی از آنها ندارند و به بررسی یا مفهوم‌یابی آنها نمی‌پردازند. در نتیجه اگر هم آنها را ببینند بی‌تفاوت از کنارشان می‌گذرند و دیدن یا ندیدنشان تأثیر چندانی بر حرکت و رانندگی آنها نمی‌گذارد، آنها یا گمان می‌کنند آنچه که می‌دانند کافی است و نشانه‌ها را جدی نمی‌گیرند (یعنی اصلاً نشانه به حساب نمی‌آورند)، یا باورشان نمی‌شود که نشانه‌های بیرونی برای این گذاشته شده که جادهٔ اصلی را از فرعی و راه را از چاه تشخیص دهند. گمان می‌کنند این نشانه‌ها، تابلوها و علائم، از سال‌ها قبل بوده و همیشه خواهد بود و یا به طور اتفاقی سر راهشان سبز شده است.


شما هم اگر فکر کنید، احتمالاً چند دسته دیگر به این دسته‌ها اضافه خواهید کرد. برای همین هم می‌خواهم بگویم نشانه‌ها شرط لازم هستند اما کافی نیستند و حتی وقتی بزرگ‌ترین و چشمگیرترین نشانه‌ها جلوی چشممان باشند، دیدن آنها چند تا شرط دارد:
اول این که بپذیریم وجود نشانه‌ها و علائم در جادهٔ زندگی ما بی‌دلیل نیست و آنها را برای عبرت، راهیابی و استفاده ما گذاشته‌اند.
دوم این که چندان به خود مشغول نشویم تا قادر باشیم در «اینجا و اکنون» زندگی کنیم و حال را ببینیم و با توجه به شرایط حرکت کنیم، یعنی با توجه به جاده، و همة آن چه مسیرِ ما را تعیین می‌کند؛ و سوم این که سعی کنیم نشانه‌ها و علائم را بفهمیم، دربارة آنها فکر کنیم و معنای آنها را درک کنیم و نهایتاً بر طبق آنها عمل کنیم.
آخر اینکه انجام همه این شروط (و شرط‌هایی که از آنها مشتق می‌شوند)، نوعی صداقت می‌خواهد. صداقت با خود و وفاداری به خود. صداقتی که مانع می‌شود وقتی نشانه‌ها را می‌بینیم خود را به ندیدن بزنیم، صداقتی که نمی‌گذارد مشغول به باطل‌ها و کاذب‌ها و بیراهه‌ها شویم، صداقتی که اجازه نمی‌دهد وقتی راه را اشتباه می‌آییم به خود دروغ بگوییم، توجیه کنیم یا چشم‌هایمان را ببندیم و بگذریم. صداقتی که رنگ و ریا را از ما دور می‌کند و به ما فرصت می‌دهد حقیقت را در تمام طول مسیر ببینیم، بفهمیم و از آن روی برنگردانیم.
به راستی «چه بسیار نشانه‌هایی در آسمان‌ها و زمین است که بر آن می‌گذرند و از آن رخ برمی‌تابند» (سوره یوسف آیه ۱۰۵)


نوشته: ر. خ
منبع: نشریه علم موفقیت- شماره ۱۶

 

نظر دهید

0